close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده «فاک و فنا»

۹ تیر ۱۳۹۳
محمدرضا رضوانی
خواندن در ۸ دقیقه
چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده «فاک و فنا»
چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده «فاک و فنا»
چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده «فاک و فنا»
چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده «فاک و فنا»
چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده «فاک و فنا»
چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده «فاک و فنا»
چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده «فاک و فنا»
چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده «فاک و فنا»
چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده «فاک و فنا»
چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده «فاک و فنا»
چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده «فاک و فنا»

چارلز بوکوفسکی، فرزند یک سرباز آمریکایی، در ۱۶ اوت ۱۹۲۰ در شهر «آدرناخ» در آلمان متولد شد و ۹ مارس ۱۹۹۴ هم از دنیا رفت. سه سالش بود که همراه پدر و مادرش به آمریکا بازگشت و در سال‌های دهه ۱۹۶۰ به تدریج کارش گرفت.

ممکن است از خودتان بپرسید در بین این‌همه شاعر و نویسنده سرشناس چرا رفتیم سراغ بوکوفسکی؟ به این دلیل ساده که آثار بوکوفسکی در ایران محبوبیت دارد و با این‌حال به دلیل سانسور تصور درستی از او وجود ندارد. آنچه که به نام او خوانده‌ایم، شکل قابل عرضه‌ای از بوکوفسکی در ایران است. در این مقاله محمد رضا رضوانی می‌گوید چرا بوکوفسکی، نویسنده «فاک و فنا»، به همین شکل سانسور شده‌اش در ایران محبوب است:

بوکوفسکی، یک نویسنده محبوب

چرا بوکوفسکی در ایران محبوب است؟ چرا محبوب نباشد؟ شاید این دو پرسش، پاسخ مشترکی داشته باشند. باید دید بوکوفسکی چه وجه تمایزی با دیگر نویسندگان آمریکایی هم‌سبک یا هم‌دوره‌ خود داشته که بیش از یک دهه است که در بازار کتاب ایران جولان می‌دهد.

در اوایل سال‌های دهه‌ی ۱۳۸۰ که وبلاگ‌نویسی در بین ایرانی‌ها رایج شد، و‌بلاگی به نام «تراوشات یک ذهن کثیف» ترجمه آثار نویسندگان و شاعرانی را عرضه می‌کرد که به دلیل  تابوشکنی‌هایی، امکان انتشار قانونی آثارشان در ایران وجود نداشت. آلن کینزبرگ، ژرژ باتای، ریچارد براتیگان و چارلز بوکوفسکی از مشهورترین چهره‌هایی بودند که آثارشان در این وبلاگ منتشر می‌شد. شاید خیلی از علاقمندان به ادبیات نسل بیت، شعر همجنس‌خواهانه معروف آلن کینزبرگ را در همان‌جا خوانده باشند.

با انتشار مجموعه داستان «موسیقی آب گرم» با ترجمه بهمن کیارستمی، بوکوفسکی وارد جریان رسمی بازار کتاب ایران شد. در ۱۲ داستانی که در این مجموعه گرد آمده، «هنری چیناسکی»‌ که برگرفته از شخصیت خود بوکوفسکی‌ست زندگی ولنگاری دارد: ظهرها از خواب بیدار می‌شود، روزش را با آبجو شروع می‌کند، روی اسب‌ها شرط‌بندی می‌کند، از سیاست چیزی سر درنمی‌آورد، در شعرخوانی‌های خودش و دیگران مست می‌کند، از همینگوی بیزار است، موسیقی کلاسیک گوش می‌دهد و با زن‌ها مشکل دارد...

همین شخصیت نابهنجار بوکوفسکی است که هوش از سر علاقمندان به ادبیاتی متفاوت از ادبیات عصا قورت داده برده است؛ چه در آمریکا، چه در اروپا و چه در ایران. در کشور ما شمایلی از نویسنده در ذهن مردم نقش بسته که او را هم‌شأن فلاسفه، آداب‌دانان و فرهیختگان می‌داند. نویسندگانی که لااقل ویترین‌شان چنین است بسیار زیادند؛ اما بوکوفسکی و شاعران و نویسندگانی همچون او ترجیح می‌دهند که از شخصیت حقیقی خود که یکی مثل همه هستند با همان شیطنت‌ها و عادات عجیب و غریب پرده بردارند.

مواد مخدر، مشروب و سکس

در ایران نیز که همواره برای ادبیات و نویسنده، «رسالت» تعیین شده و او را نه متعلق به خود، بلکه متعلق به مردم و متعهد جا زده‌اند، چارلز بوکوفسکی، ریچارد براتیگان، آلن کینزبرگ و دیگران منافذی بودند برای تحمل جهان سرشار از تزویر و پرده‌پوشی.

در سال‌های گذشته، هر چند گاه نویسندگانی در ایران مُد شده‌اند اما پس از مدتی کوتاه بازارشان کساد شده است. اما بوکوفسکی از آن دست شاعران و نویسندگانی است که دل و هوش خوانندگان جدی ادبیات را ربوده است. نسل جوان ایرانی که نسبتی میان زندگی خود و روایتی رسمی از اخلاق نمی‌بیند، به دنبال آن است که سرخوشی پوچ‌گرایانه‌اش را در غیاب معنا در آثار نویسندگانی جست‌وجو کند که به خودشان دروغ نمی‌گویند یا لااقل جوری دروغ می‌گویند که دروغ‌شان قابل تحمل است.

مواد مخدر، مشروب و سکس؛ این‌ها ترجیع‌بند آثار شاعران و نویسندگانی نظیر بوکوفسکی و براتیگان است؛ همان چیزهایی که دغدغه‌ی بسیاری از جوانان نسل امروز- و در نگاهی وسیع‌تر- جوانان نیمه‌ی دوم قرن بیستم به بعد است. مخاطبانی که در اطراف خود کسانی را دیده‌اند که به زبان‌های مختلف این واقعیت‌ها را در جهان پیرامون انکار می‌کنند و از تماشای پوچی سرخوشانه‌ی زندگی خود در لابه‌لای سطرهای شاعر و نویسنده‌ای همچون بوکوفسکی به وجد می‌آیند.

شوخ‌طبعی بوکوفسکی که گاهی به طنز تلخ نزدیک می‌شود، یکی دیگر از ویژگی‌های شعرها و رمان‌های اوست که باعث شده مخاطب ایرانی نیز به آثارش جذب شود.

از طرفی در جامعه ما که هنوز سخن گفتن از سکس (حتی در بین روشنفکران!) یک تابو است، اینکه شاعری بدون دغدغه‌ی متهم شدن به ابتذال، پایه‌های صندلی را به ماتحت مبارک دیگری حواله دهد و بی‌پرده از سکس حرف بزند و از مستی بگوید و در شعرش بنویسد‌: «خدا وقتی مواد مخدر را آفرید نشئه بود و وقتی خودکشی را آفرید، خمار» به بخشی از نیازهای علاقمندان ادبیات معاصر پاسخ می‌دهد.

بوکوفسکی شاعری است که ژان پل سارتر و ژان ژنه او را بزرگ‌ترین شاعر آمریکا خوانده‌اند و حداقل برای جامعه‌ی روشنفکری ما قانع‌کننده است تا او را به چوب انحراف جنسی و ابتذال نرانند.

اگر زن من با یک نفر دیگر بخوابد

صراحت بوکوفسکی به تنهایی مخاطبانش را به وجد می‌آورد، صراحت بیان او در داستان خیال‌پردازانه‌اش که در آن با ارنست همینگوی روی رینگ مبارزه می‌کند، ارزشمندتر از تخیلش به چشم می‌آید.

با این‌همه بوکوفسکی نیز از قضاوت‌های شتاب‌زده در امان نبوده. او در مصاحبه‌ای بلند با نشریه‌ی «های‌تایمز» گفت: «مردم فکر می‌کنند من همه‌ی فکر و ذکرم معطوف به سکس است. من گاییدم، خوب هم گاییدم و خوب هم درباره‌ی گاییدن نوشتم. اما این به معنای آن نیست که سکس خیلی مهم است. من زنان زیادی را گاییده‌ام و مشروب نوشیده‌ایم. مشروب خورده‌ام و سکس کرده‌ام و فهمیده‌ام که سکس و مشروب خوردن چیز بزرگی نیست.»

در همین مصاحبه، او جسورانه درباره‌ی مفهوم واقعیت در جهان امروز می‌گوید: «چیزی که از آن خبر ندارم به من آسیب نمی‌زند. اگر الان زن من با یک نفر دیگر بخوابد، اگر من خبر نداشته باشم این واقعیت وجود ندارد.»

با اینکه بسامد کلمه «فاک» (fuck) در نوشته‌های بوکوفسکی بسیار بالاست اما او داستان‌های سکسی ننوشته. هم خود او و هم تذکره‌نویسان اشاره کرده‌اند که بوکوفسکی با زن‌ها مشکل دارد. در واقع استفاده مکرر او از این فعل، جنبه‌ی آوایی دارد.

۳۵۰ کیلو از مجموعه موسیقی آب گرم

بوکوفسکی از آن دست نویسندگانی است که در آثارشان خودشان را مرکز جهان می‌پندارند، اما ‌این به معنای آن نیست که نگاهی فیلسوف‌مآبانه دارد؛ او خود را به عنوان قطعه‌ای از پازل هستی به هجو می‌کشد. در داستان «۳۵۰ کیلو از مجموعه موسیقی آب گرم» می‌نویسد:

«مشکل کار نویسندگی – مشکل اساسی این کار- اوقات فراغته. اوقات فراغت بیش از حد. آدم تو این اوقات کاری نداره جز دندون روی جگر گذاشتن و منتظر الهام شدن. وقتی هم که آدم منتظره، به سرش می‌زنه و وقتی به سرش بزنه، مشروب می‌خوره. هر چقدر هم که بیشتر مشروب بخوره، بیشتر به سرش می‌زنه. مشروب‌خورها و نویسنده‌ها، هیچ‌کدوم تو زندگی چیزی ندارند که بهش ببالند!»

خودزنی یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های آثار بوکوفسکی است. این را می‌توان هم در شعرها و هم در آثار داستانی‌اش به خوبی مشاهده کرد. بوکوفسکی در مقام رمان‌نویس به اندازه بوکوفسکی شاعر برجسته نیست با این حال از دو رمان «هالیوود» و «عامه‌پسند» او در ایران استقبال زیادی شده است.

یک نامه‌رسان، رمان‌نویس می‌شود

رمان‌نویس شدن بوکوفسکی هم مثل همه چیز او عجیب و طنزآمیز است. رمان‌نویسی او از سال ۱۹۷۰ شروع شد و او به درخواست ناشرش جان مارتین که گفته بود به نظرش رمان از شعر پرفروش‌تر است، در عرض دو هفته یک رمان نوشت.

بوکوفسکی از ترس اینکه مقرری صد دلاری‌اش قطع نشود دوهفته‌ای رمان «پستخانه» را نوشت که حاصل ۱۵ سال خدمت او در اداره پست بود. این رمان به همراه رمان «زنان» در ایران قابل انتشار نیستند. «هزار بیشه» و «ژامبون با نان چاودار» دیگر رمان‌های او هستند.

در رمان «هایوود» که با ترجمه پیمان خاکسار در ایران منتشر شده، بوکوفسکی ماجرای درخواست از او برای فیلمنامه‌نویسی در هالیوود را روایت می‌کند و چپ و راست، بالا و پایین، بسیاری از چهره‌های سرشناس هالیوود را می‌نوازد. جسارت او در نقد طنزآمیز جهان، یکی از عوامل موفقیت او در ایران است، چرا که در ایران کمتر نویسنده‌ای را می‌توان یافت که این‌چنین جسورانه خودش و اطرافیانش را نقد کند.

جهان تهی‌شده از آرمان بوکوفسکی و آمریکای پس از دهه‌ی ۱۹۵۰، شاید بی‌شباهت با وضعیت امروز جامعه ما نباشد. با این تفاوت که نویسنده ایرانی شاید به سختی بتواند با چنین قاطعیتی خودش را زیر ساطور نقد داستانی قرار دهد تا بتواند جهان را از چشم خودش خلق کند.

سوختن در آب، غرق شدن در آتش

از بوکوفسکی تاکنون چند مجموعه شعر به شکل گزیده اشعار در ایران منتشر شده که شاخص‌ترین‌شان «سوختن در آب، غرق شدن در آتش» با ترجمه پیمان خاکسار است که نشر چشمه آن را منتشر کرده. «آنگاه که خدا عشق را آفرید» و «عشق، سگی جهنمی»، یکی دیگر از گزیده اشعاری است که از بوکوفسکی به فارسی ترجمه شده‌اند.

چارلز بوکوفسکی اما صدها شعر دارد که هنوز در ایران منتشر نشده است. به رغم آنکه بوکوفسکی شاعر، مهم‌تر از بوکوفسکی رمان‌نویس است، هنوز بوکوفسکی شاعر در بازار کتاب ندرخشیده.

شاید به دو دلیل اقبال مترجمان به شعرهای بوکوفسکی کمتر از علاقه‌شان به ترجمه آثار داستانی اوست. اول اینکه این شاعر بزرگ بی‌پرده سخن می‌گوید و بنابراین بسیاری از آثار او حداقل در این برهه در ایران قابل انتشار نیست. اما زبان سهل و ممتنع بوکوفسکی می‌تواند دلیل دوم فاصله گرفتن مترجمان از شعرهای او باشد. بوکوفسکی ساده و از چیزهای به ظاهر پیش‌پاافتاده می‌نویسد، و با این‌حال شعرهایش فوق‌العاده‌‌اند. زبان سهل و ممتنع این شاعر احتمالاً مترجمان را دچار مشکل می‌کند که نتوانند شعر او را در زبان فارسی بازآفرینی کنند.

در شبکه‌های اجتماعی نظیر فیس‌بوک و همین‌طور وبلاگ‌ها ترجمه‌های پراکنده‌ی زیادی از اشعار چارلز بوکوفسکی منتشر شده و او را ستوده‌اند.

بوکوفسکی، شاعر و نویسنده‌ای است که از پوچی می‌نویسد نه با زبانی سیاه؛ بلکه با زبانی دلچسب و طنز، چنان‌که قند را در دل مخاطبانش آب می‌کند. او پوچی را هم به زبان امروزی‌ها روایت می‌کند، یا به قول جوان‌ترها، از فاک و فنا می‌گوید. اما اگر به دنبال نویسنده‌ای می‌گردید که داستان‌های «آموزنده» برای شما داشته باشد یا راوی فلسفه‌ای باشد، دور آقای بوکوفسکی بزرگ را خط بکشید، او حرف‌های دلنشین‌تری دارد که به کار شما نمی‌آید، اگرچه استقبال از آثار او در ایران نشان می‌دهد که حرف او بیش از نویسندگان مثلاً فرهیخته و عصا قورت داده خریدار دارد.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

تصویری

ملاطفت با موسوی و کروبی

۹ تیر ۱۳۹۳
ملاطفت با موسوی و کروبی