close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

وادار کردن آدم‌ها به این که مسئولیت مواضعشان را بر عهده بگیرند

۱۸ شهریور ۱۳۹۲
ایران وایر
خواندن در ۹ دقیقه
وادار کردن آدم‌ها به این که مسئولیت مواضعشان را بر عهده بگیرند
وادار کردن آدم‌ها به این که مسئولیت مواضعشان را بر عهده بگیرند

ویدیوی تماس تلفنی بهرام صادقی، فیلمساز، با آژانس امنیت ملی ایالات متحده (NSA) - که با زبانی شیرین از این سازمان برای بازیافت ای‌ میل‌هایی که پاک کرده بوده - دو روز است که در اینترنت دست به دست می‌شود و در عین حالی که از جهتی ساده لوحانه به نظر می‌رسد، از جهتی دیگر به ما می‌گوید که چه قدر کم درباره این که چه طور زندگی‌ همه ما گذرش به نهاد‌های امنیتی رازآلود امریکا هم می‌افتد. صادقی، که در ایران به دنیا آمده و هم اکنون در آمستردام هلند زندگی می‌کند، عمر کاری خود را صرف این کرده که با سادگی‌ای شورشی سراغ صاحب منصبان برود و مثلا به خاطر دریافت جایزه صلح نوبل از سوی یک ناراضی چینی به سفیر این کشور گل هدیه بدهد و یا به سفارت‌‌های دولت‌های عربی به خاطر سقوط دیکتاتورهایشان تبریک بگوید. صداقتی خلع سلاح کننده از آن نوعی که در شخصیت سینمایی برات (Borat) یا همان صمد‌ آقای معروف خودمان وجود دارد در او هم هست و مثل آنها به واسطه سردگمی و درماندگی‌ای سرگرم کننده و جذاب حقایقی مهم را در مورد دنیای اطرف ما برای‌مان کشف کند.

  • با این شوخی چه چیزی را می‌خواستید به دست بیاورید؟ هدفی هم از انجام این کار داشتید؟

برای من هدف و فرآیند در هم تنیده‌اند. اما در این مورد خاص می‌خواستم صورت، یا بهتر بگویم، صدای پدیده‌ای همچون NSA که بزرگ، رازآلود و ناشناخته است را به نمایش بگذارم. در ساده‌ترین شکل‌اش این که اصلا می‌شود به آنها دسترسی پیدا کرد؟ می‌خواستم از همان ابزارهایی استفاده کنم که آنها می‌کنند، یا شاید استفاده می‌کنند، چون ما واقعا مطمئن نیستیم که آنها واقعا چه می‌کنند. ما حدس می‌زنیم که آنها به مکالمات تلفنی ما گوش می‌کنند و نقل و انتقال داده‌ها و اطلاعات را رصد می‌کنند و آنها را تحلیل. فکر کردم جالب خواهد بود که با آنها همان کاری را بکنم که آنها با ما می‌کنند. به همین خاطر تصمیم گرفتم بهشان زنگ بزنم، صدایشان را ضبط کنم و بعد آن را با دوستانم و دوستان دوستانم به اشتراک بگذارم.

کاری که می‌خواستم بکنم این بود و به شکلی کاری که با سفارت چین کردم هم از همین گونه بود. آدم‌های دیگری هم آنجا بودند که حرف می‌زدند، تحلیل می‌کردم، اعتراض می‌کردند، ولی کاری که من بیش از هر چیزی دوست دارم این است که همه چیز را یک تابی بدهم و از یک زاویه دیگر به آن نگاه کنم. نه این که مثلا ۱۸۰ درجه، بلکه چیزی حدود ۴۵ درجه. به این ترتیب، هدفم در اینجا این بود که در ساده‌ ترین شکلش آیا اصلا می‌توانم با تلفن به آنها دسترسی پیدا کنم، به NSA، این سازمان عظیم در وسط صحرای یوتای امریکا.

  • از چه کسانی الگو می‌گیرید؟

خدای این کار مایکل مور است. من و دوستانم واقعا عاشق کارهای اولیه او بودیم، که در آنها کلی مطلب جدی داشت، ولی در عین حال به شما را به خنده هم می‌انداخت. بعدا از فیلم مستندش فارنهایت ۹۱۱، وقتی که شروع به صدور بیانیه‌هایی به نفع افراد و گروه‌های خاصی کرد من دیگر علاقه‌ام به او را از دست دادم.
بعدها به ساشا بارون کوهن خیلی علاقه‌مند شدم. دو سال قبل از این که فیلم بورات را بسازد، من کاری مشابه برای تلویزیون هلند انجام دادم، ولی مستمر نبود. کت و شلوار از مد افتاده‌ام ، ویدیوهایم را به انگلیسی و فارسی معرفی می‌کردم و می‌رفتم سراغ آدم‌ها. وقتی بعدا بورات و علی جی را دیدم، خیلی خندیدم، چون او همان شخصیتی را که باید درآورده بود.

  • آیا تصورتان از خودتان یک کمدین سیاسی است که مقامات را دست می‌اندازند، از آن تیپی که تو کمدی‌های بزن و بکوب امریکایی که ‌آدمها به هم کیک پرتاب می‌کنند هستند؟ یا بیشتر خودتان را در مایه شهروند خبرنگار می‌بینید؟

در هلند هم از آن جور شوخی‌ها داریم، ولی من هرگز از آن کارها نمی‌کنم. وقتی سراغ مقامات اجرایی و یا سیاستمداران می‌روم، همیشه با آنها برخوردی مودبانه دارم و تا حد خیلی زیادی هم جدی هستم، که البته غالب اوقات خیلی به آن عادت ندارند. روزنامه نگارها معمولا سوال‌های خودشان را با 'ولی' و 'اما' شروع می‌کنند، که حسی منفی را منتقل می‌کند و رجال سیاسی به آن عادت دارند. چون آدم‌هایی با دیدگاهی انتقادی سراغ سیاستمداران و امثالهم می‌روند، چیز تازه‌ای در تکرار آن نیست. به این ترتیب اگر به NSA زنگ می‌زنم، می‌توانم با شیوه‌ای که این کار را انجام می‌دهم به غنای بحثی که در جریان است کمک بکنم، و این جنبه‌ای است که رسانه‌ها سراغ آن نمی‌روند.

  • اگر بخواهید با مقامات ایرانی شوخی کنید، یا شوخی‌ای مربوط به ایران انجام بدهید، چه کار می‌کنید؟

در گذشته سراغ دولت ایران هم رفته‌ام. اگر بخواهم آنها را دست بیاندازم، سعی می‌کنم دیدگاه خودشان نسبت به غرب را بگیرم و در آن اغراق کنم. بهشان خواهم گفت 'خوشحالم که به امریکا حمله خواهید کرد، ولی به همان اندازه خوشحالم که به بلژیک، و نه تنها بلژیک، بلکه اسپانیا و پرتغال هم حمله خواهید کرد. باید دخل همه این حرامزاده‌ها را دربیاورید'. به قدری اغراق خواهم کرد که آنها مجبور خواهند شد عقب بنشینند و بگویند 'نه، این کار خوبی نیست' و من خواهم گفت 'چرا که نه؟ بروید سراغشان!'. اگر بتوانم به آنها حمله نخواهم کرد، بلکه تحسین‌شان خواهم کرد، مثل همان کاری که با سیاستمداران دست راستی هلندی انجام داده‌ام. با خرما و شیرینی‌های ایرانی می‌روم سراغشان، سراغ سفارت ایران و حرف خودم را می‌زنم.

  • این شیوه عمل جالبی است، به خاطر این که طرف‌های مقابل را وادار می‌کند که وقتی می‌خواهند به اغراق شما پاسخ دهند با پاسخی متعادل مسئولیت مواضعشان را بر عهده بگیرند.

دقیقا، نقش آنها در بازی این است که از خودشان دفاع کنند، چون همه با موضعی تهاجمی می‌روند سراغشان. قدرت‌ها یا شرکت‌های بزرگ مثل شل می‌دانند که به عنوان روزنامه نگار نمی‌رویم سراغشان که تحسینشان کنیم و به همین خاطر می‌دانند که باید منتظر چه باشند. به همین خاطر شیوه عمل من آن سپر دفاعی را به هم می‌ریزد.
یکی از اهداف من همیشه این بوده که ساده ترین سوالات را بپرسم. دو بار در سال، اینجا در هلند، اداره امنیت ملی یک کنفرانس خبری برگزار می‌کند و حرف‌هایی هم که می‌زنند معمولا خیلی مبهم است، در مورد ضرورت احتیاط. یک سال ازشان پرسیدیم 'خب، به ما بگویید که قرار است ما چه کار بکنیم؟ باید حواسمان به جاهایی باشد که آنها شاورما می‌فروشند؟ نه؟! خب، چه طور است که برویم مسجد و آنجا همه چیز را زیر نظر بگیریم؟/. اگر سراغ شل می‌رویم ، یک صندلی با خودمان می‌بریم و همراه با یک پلاکارد بیرون ساختمانشان می‌نشینیم و یک بلندگو هم دستمان می‌گیریم. مجبوراند که جواب بدهند. تا وقتی که پلیس بیاید. و وقتی هم که پلیس می‌آید، با وجود این که پلیس آمده که ما را از آنجا دور کند، می‌گوییم 'خیلی خوب شد که آمدید. توی این ساختمان یک تعداد دزد پنهان شده‌اند'. واقعا کلی مایه خنده است. این که نقش‌ها جا به جا شوند.

  • می‌توانید کمی درباره گذشته‌ کاری خودتان برای ما بگویید؟

از ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۴ در برنامه‌های مختلف تلویزیون ملی هلند کار می‌کردم و در سال ۱۳۸۵ کارم را با گیدئون لوی، فیلمساز هلندی، بر روی تولید یک برنامه تلویزیونی روزانه در یک شبکه تلویزیونی دیگر شروع کردم. برنامه بسیار موفقی بود و محبوبترین برنامه مصاحبه تلویزیونی در هلند بود. هر روز یا هر یک روز در میان یک ویدیوی سه دقیقه‌ای در این برنامه تلویزیونی گنجانده می‌شد و خیلی از مردم با کار ما آشنا شدند. از سال ۱۳۸۷ شروع به کار مستقل کردم و از آن زمان تا به حال ویدیوهای تلویزیونی خودم را می‌سازم و کار نویسندگی می‌کنم. سال قبل اولین کتابم را منتشر کردم، که عنوانش بود 'چرا شما اینقدر فقیرید؟'. کتاب درباره دلیل فقر در فقیرترین کشور دنیاست.

  • آیا به عمد سراغ شخصیتی ساده و بی‌پیرایه مثل صمد آقا می‌روید؟ ایا این سادگی و ساده‌لوحی کنایه‌ای از جهلی است که در مقام شهروندان در آن نگه داشته شده‌ایم؟

اصلا دوست ندارم که این را بپذیرم، ولی واقعیت این است که درجه‌ای از حقیقت در این حرف شما هست، بله. ولی بورات هم همین کار را می‌کند، علی جی هم همین طور. ولی هر ایرانی‌ای که شناختی از تاریخ و فرهنگ ایرانی داشته باشد، یک ایرانی بالاتر از متوسط، قطعا شباهتی را خواهد یافت. بدون شک همین طور است.

  • آیا خطوط قرمزی هم برای خودتان قائل هستید؟

نه. اگر واقعا به چیزی اعتقاد داشته باشم، یکی از قول‌هایی که به دوستم و همین طور دوست دخترم (که با من کار می‌کند) داده‌ام، این است که اگر واقعا به چیزی اعتقاد داشته باشیم تا آخرش را می‌رویم. داستان سفارت چین نمونه خوبی بود. قدری ترسناک و همین طور هیجان انگیز بود، ولی به خودمان گفتیم این کار را انجام خواهیم داد. کار دوربین مخفی انجام داده‌ام. با اسم جعلی به بعضی از جاها رفته‌ام. خانه مدیری که، به اعتقاد ما، مسئول یک افتضاح بزرگ در هاییتی بود را پیدا کردیم و با اسم جعلی و با یک دسته گل رفتیم خانه اش و برای پیروزی در یک مسابقه به او تبریک گفتیم، تا این طوری بتوانیم از او سوالاتی هم بپرسیم.

  • از کدام یکی از شوخی‌هایی که انجام داده‌اید بیشتر از همه لذت برده‌اید؟

وقتی که در تلویزیون ملی هلند کار می‌کردم، سراغ پدرخوانده جنبش دست راستی هلند رفتم، مردی به اسم هانس یانمات. شاید اسم گیرتز ویلدرز را شنیده باشید. یانمات یک نسل قبل از او بود، اولین سیاستمدار دست راستی هلندی که وارد پارلمان شد. من وقتی رفتم سراغش که او دیگر از خاطر رفته بود و سیاستمداران تازه از راه رسیده‌ای نظرات سیاسی او را قاپیده بودند. رفتم تا در او استحاله‌ای ایجاد کنم، تا به او بگویم، یا به او یاد بدهم، که چطور یک پیام ناخوشایند را به شکل رسانه‌ای منتقل کند. می‌خواستم با این ایده بازی کنم، این که من به عنوان یک مهاجر بروم سراغ آن آدم، که برای یک نسل از هلندی‌ها مصداق یک هیولا بود، مثل ژان ماری لوپن.

خیلی از آدم‌ها می‌خندند. این را می‌دانم و در مورد این که پیامم چه طور منتقل می‌شود هم دچار توهم و خیال نیستم. یکی از دوستانم به من گفت که بچه‌هایش، که یکی ۹ سال دارد و آن دیگری ۱۲ سال، آن ویدیوی شوخی با NSA را نگاه کردند، پیامش را گرفتند و کلی هم خندیدند. ولی در سطحی بالاتر امیدوارم که چنین چیزهایی ما را راجع به چیزهای دیگری هم وادار به فکر کردن بکند، راجع به این که سیاستمداران هلندی جدید چطور رفتار می‌کنند و چطور عمل می‌کنند و این که امروز چیزهایی را می‌توانید بگویید که ۱۵ سال پیش نمی‌توانستید.

داستان سفارت چین هم خیلی بامزه بود، برای این که من عاشق آدم‌بد‌ها هستم، ملی‌گراهای افراطی، این کله تراشیده‌های آریایی، این که بروم سراغشان و بپرسم آیا چون من گذرنامه هلندی دارم می‌توانم عضو گروهشان بشوم. ازشان می‌پرسم 'آیا شما به هلند عشق می‌ورزید؟ من هم همین طور!'

  • چند سال پیش از ایران درآمدید؟

من ۲۶ سال پیش از ایران خارج شدم، وقتی که ۱۸ سال داشتم. به خاطر جنگ با عراق. از آن زمان تا به حال در هلند زندگی کرده‌ام.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

ایران؛ رتبه سوم در شمار مرگ ناشی از تصادفات جاده ای درجهان...

۱۸ شهریور ۱۳۹۲
امید معماریان
خواندن در ۱ دقیقه
ایران؛ رتبه سوم در شمار مرگ ناشی از تصادفات جاده ای درجهان (یک نقشه تصویری)