close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

نصرت رحمانی و طلب رهایی و نجات

۱۷ خرداد ۱۳۹۳
حسین نوش‌آذر
خواندن در ۵ دقیقه
نصرت رحمانی و طلب رهایی و نجات

نصرت رحمانی در دورانی بالید که زندگی ولگردها و حاشیه‌نشین‌ها، جاکش‌ها و نشمه‌ها و نشانده‌هاشان برای روشنفکران جالب بود. نهضت ملی شکست خورده بود و آرمان‌ها و باورها از دست رفته بود. ادبیات ما هم خرابات‌نشین و خاکسترنشین شده بود. شعر نصرت رحمانی، شعر خاکسترنشینی آدم‌های عصیان‌زده است، اما، در همان حال شعر چرک‌آب و سلاح و آینه و خنجر و شلیک و شهادت و عاشق‌ شدن‌های بی‌حاصل و سرخوردگی‌‌های عشقی هم هست.

ما از شعر رحمانی بسیار فاصله گرفته‌ایم، اما او همچنان، به دلیل تکرار سرخوردگی‌های تاریخی، در کلیت دنیای شعری‌اش معاصر ماست. «اندوه» مهم‌ترین حسی است که در میان کلمات شعر رحمانی مثل دریاچه‌ای خاموش در یک جهان فراموش‌شده موج برمی‌دارد.

 غمزدگی اجتماعی و امید به نجات

اگر بپذیریم که یکی از مهم‌ترین مشکلات اجتماعی ما، در دوران معاصر، به‌ویژه پس از نهضت سبز، غمزدگی اجتماعی‌ست، خواه ناخواه می‌توانیم به این نکته بیندیشیم که دست‌کم از این لحاظ هنوز می‌توانیم با شعر رحمانی ارتباط بگیریم. شعر او از حاشیه‌ برآمده و به کانون ادبیات رسمیت‌یافته ایران راه پیدا کرده. رحمانی در «شهر خاموش» از مجموعه «کوچ »، حاشیه را به «شهری در خموشی پرهای یک کلاغ» تشبیه می‌کند، و در «پرنده‌ای گریان» از مجموعه «ترمه» در پی نجات مردم حاشیه‌نشین برمی‌آید:

«دیده‌ام ناپاک مردم را به پاکی شهره آفاق

پنجه افکندم به دامان غریقان تا رها گردند از گرداب»

امید به نجات و همچنین جست‌و‌جوی راهی برای رها شدن از نکبت و بدبختی اجتماعی، در یکی از اشعار مجموعه «تاول»‌های رحمانی به نشانه «سحر»، به عنوان یک «رمز» برای آزادی فرومی‌کاهد:   

«سحر کجاست!

سحر کجاست؟

به‌هوش باش

بوی شن داغ باز می‌آید.»

 اما نصرت رحمانی برخلاف بسیاری از شاعران هم‌عصرش که از چنین نشانه‌ها و استعاره‌هایی استفاده می‌کردند، باهوش‌تر از آن است که دل خوش کند به وعده فرارسیدن «سحر». هشدار می‌دهد:

«و نیست معجزه‌ای قعر این بلند کبود!»

ولی باز به خودش امید می‌دهد:

«ـ کسی نمی‌آید؟

در انتظار نبودی وگرنه می‌آمد

ـ در انتظار نماندی وگرنه می‌تابید

ستاره‌ سحری.»

نصرت رحمانی هرچند باور به نجات‌دهنده را یکسر از دست نمی‌نهد، اما واقع‌بین‌تر و هوشمندتر از آن است که بتواند آن را بی‌چون و چرا به خودش بقبولاند. در «میعاد در لجن» خودش را به «کودک بی‌باور به همهمه‌ها» تشبیه می‌کند.

کودک بی‌باور به همهمه‌ها

در بسیاری از اشعار رحمانی (این «کودک بی‌باور به همهمه‌ها»)، باد می‌وزد و حتی طوفان می‌آید. اگر فرض کنیم که «باد» نشانه تحول باشد، باید گفت که رحمانی احتمالاً انتظار داشته و امیدوار بوده که اتفاقی بیفتد. اما اتفاقی نمی‌افتد، مقصدی در چشم‌انداز دیده نمی‌شود و پای آن‌ها که می‌گویند «مولا»ی ما، «فرزانه» و «سالار» ما  هستند، چوبین است. آیا با این پای چوبین می‌توان به مقصد رسید؟ در شعر «از نقطه تا خط» از مجموعه «حریق باد» می‌گوید:

«گامی دگر مانده است

 مقصد رسیدن نیست

 رفتن رهیدن نیست

 رفتن به هر بیراهه رفتن ، هرز گردیدن

 چون چرخ چرخیدن

 نفس تحرک خواهش کور زمان ماست

 گام نهایی در نهان ماست

 بعد از رسیدن‌ها»

ما این حقیقت را اکنون بعد از وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و ۲۲ خرداد ۸۹ درک کرده‌ایم.

یعنی تمام شد؟

رحمانی اصولاً سرخورده و رنجور است، پس در «ماشه را چکاند» از مجموعه «میعاد در لجن» به خودش در آینه نگاه می‌کند و به آینه شلیک می‌کند. مثل این است که می‌خواهد به فریاد بگوید پس چرا من نتوانستم با شعرم جهانی را دگرگون کنم؟ از میان شاعران معاصر، کمتر شاعری را سراغ داریم که بخواهد جهان را تغییر دهد. حداکثر در همین حد است که از نابسامانی‌ها و سرخوردگی‌هایی، زبان به گلایه بگشاید. پس می‌گوییم رحمانی شاعر دوران پیش از بلوغ ماست؛ دورانی که گمان می‌بردیم «مولا» و قافله‌سالار و «فرزانه»‌ی نجات‌دهنده‌ای‌ از راه می‌رسد، بهار می‌آید و جهان پر از نور و خوشی می‌شود. این کلمات، این روزها ما را به خنده می‌اندازد. باورکردنی نیست که زمانی پدران و پدران پدرانمان تا این حد زودباور اما آرزومند بوده باشند.   

شعر رحمانی اما یک سویه دیگر هم دارد: خشم. او وقتی امیدش را به تغییر از دست می‌دهد، پرخاشجو می‌شود:

«بگذار تیرگی

 در بند بند شهر بپیچد

تا این حرامیان

از جان پناهشان به درآیند

 چون سنگ‌دانه‌های گلوبند ، بند گسسته

 در شهر شب گرفته بپاشند

 ما مرد نیستیم که اسبیم»

(شعر «ما مرد نیستیم»)

 

و در «بمب ساعتی» از مجموعه «پیاله دور دگر زد» می‌پرسد:

 «یعنی تمام شد

 یعنی که تیغ ما دیگر نمی‌برد

 یعنی که ، کارگاه تعطیل گشته است؟»

این سطرها هم معاصر ماست. می‌توان گفت عواطفی مانند اندوه و خودویرانگری ما را از شعر رحمانی دور می‌کند، و در همان حال خشم او از انفعال و واماندگی، ما را به او نزدیک می‌کند. می‌گوید و چه خوب می‌گوید که «میان دیدن و بودن هزار فرسنگ است.» او می‌دید و نمی‌خواست باشد، ما اما می‌بینیم و می‌خواهیم باشیم و خوش باشیم.

یک شاعر انتحاری

در این میان، هرگونه مقایسه شعر نصرت رحمانی با نسل بیت در سال‌های دهه ۱۹۶۰ بیهوده و حتی راهزن که یعنی گمراه‌کننده است. گفتمان‌های مهمی که به شعر و داستان‌های به جای مانده از نسل بیت جهت دادند عبارتند از:

  • نظریه تعالی
  • فلسفه ذن
  • عشق به کودکی
  • عشق به طبیعت
  • میل به بازی و درهم‌آمیزی قواعد ژانرهای ادبی

هیچیک از این گفتمان‌ها به شعر رحمانی راه پیدا نکرده‌اند و دلیلی هم نداشته که او به اینگونه گفتمان‌ها علاقه‌ای داشته باشد. او شاعر حاشیه‌نشین‌ها و خاکسترنشین‌ها در گوشه‌ای از خاورمیانه است. پس در شعرش بیش از همه، با کمال صداقت و با ساده‌ترین کلمات خودش را به چالش می‌کشد. مثل این است که از خودش می‌پرسد: من چرا زنده هستم؟ خوشا به حال آن‌ها که در راهی به شهادت رسیدند. بسیاری از اشعار مجموعه «کوچ و کویر» و از جمله شعر بسیار معروف او، «مادر» در این حال و هوای مرگ‌خواهانه و انتحاری اتفاق می‌افتد.

و با این حال، شوریدگی او، صداقت و صراحتش و فرازهایی از برخی از اشعارش که از عشق و عواطف تند نشان دارد، هنوز سخت امروزی‌ست. «من آبروی عشقم» از مجموعه «پیاله دور دگر زد» چنین شعری‌ست. یک شعر جوان و سودایی:

آری . . .، خو‌ب‌ام!

آرامگاه حافظم

شعر ترم،

تاج سه‌ترک عرفانم

درویشم،

خاکم!

آینه‌دار رابطه‌ام، بنشین.

بنشین، کنار حادثه بنشین.

یاد مرا به حافظه بسپار!

اما . . .

نام مرا،

بر لب مبند که مسموم می‌شوی

من داغ دیده‌ام!

 

منابع:

اشعار نقل شده از نصرت رحمانی در کتاب‌های زیر منتشر شده است:

کوچ، صفی‌علیشاه، ۱۳۳۳

کویر، گوتنبرگ، ۱۳۳۴

 ترمه، اشرفی، ۱۳۳۶

میعاد در لجن، نیل، ۱۳۴۶

حریق باد، زمان، ۱۳۴۹

پیاله دور دگر زد، بزرگمهر، ۱۳۶۹

گزینه اشعار نصرت رحمانی، مروارید، ۱۳۷۰

ثبت نظر

استان خراسان رضوی

لغو سخنرانی فلیسوف آمریکایی در مشهد به دلیل نگرانی امنیتی

۱۷ خرداد ۱۳۹۳
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۳ دقیقه
لغو سخنرانی فلیسوف آمریکایی در مشهد به دلیل نگرانی امنیتی