close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

گفت و گو با دهباشی: می گفتند مجله را داده ای دست فراماسون ها

۲۱ خرداد ۱۳۹۳
همايون خيری
خواندن در ۱۰ دقیقه
علی دهباشی در دفتر کارش
علی دهباشی در دفتر کارش
علی دهباشی و یکی از جغدهای کلکسیونش
علی دهباشی و یکی از جغدهای کلکسیونش
گفت و گو با دهباشی: می گفتند مجله را داده ای دست فراماسون ها
گفت و گو با دهباشی: می گفتند مجله را داده ای دست فراماسون ها
گفت و گو با دهباشی: می گفتند مجله را داده ای دست فراماسون ها
گفت و گو با دهباشی: می گفتند مجله را داده ای دست فراماسون ها

مصرع "ای بخارا شاد باش و دير زی" را روی صفحه اول نسخه‌ کم‌ياب مجله بخارا- شماره 74- که می‌خوانيد چشم‌تان به پشت جلد مجله می‌افتد که تبلیغی‌ست در معرفی يک افشانه دارويی برای مبتلایان به آسم. نام مجله و گرفتاری آسم مترادفند با نام علی دهباشی سردبیر مجله بخارا و برگزار کننده شب‌های بخارا.

علی دهباشی به دعوت کانون ايرانيان کوئينزلند به استراليا آمده تا در شهرهای بزرگ اين کشور سخنرانی کند. آمدن او به استراليا برای آن‌هایی که مشترک مجله بخارا هستند فرصتی‌ست تا سردبيرش را از نزديک ملاقات کنند. برای آن‌هايی که در يکی از شب‌های بخارا حضور داشته‌اند يا تصاوير ويدئويی آن‌ها را ديده‌اند هم فرصتی‌ست تا برگزار کننده مراسم را ببينند. از يک سفر کوتاه آمده بود و در فرصتی که تا شروع جلسه سخنرانی بعدی‌اش پيش آمد جايی نشستيم برای گفتگو. همان اول که برای او يک فنجان چای آوردند با بذله‌گويی‌اش گفت من ماشين ندارم. تازگی‌ها برای برنامه‌های شب‌های بخارا که خوردنی هم به مردم نمی‌دهيم يک سماور بزرگ فلزی خريده‌ام که چای بدهيم به شرکت کنندگان. مراسم که تمام می‌شود سماور را دست‌مان می‌گيريم می‌رويم سر خيابان تاکسی می‌گيريم می‌رويم خانه. شب‌های بخارا اينطوری برگزار می‌شود. از او پرسیدم:

ابراهيم يونسی در مراسم گراميداشت او در يکی از شب‌های بخارا می‌گويد اميدوارم علی دهباشی به نتيجه مطلوبش از این برنامه‌های گراميداشت برسد. واقعا اين نتيجه مطلوب چيست؟ یعنی يک جايی می‌گويید خوب بس است ديگر به نتيجه رسيديم؟

دهباشی: بعید می‌دانم به چنین روزی برسم. شب‌های بخارا مثل هزار و يکشب است. راستش مقتضيات زمانه است که می‌گويد ادامه بده و تمام نشو. گاهی پيش آمده که شش ماه به ما جا نداده‌اند که مراسم‌مان را برگزار کنيم و نکرديم ولی بمحض اين که مکانی برای برگزاری مراسم پیدا شده یا مجوزش داده شده یکی از شب‌ها را برگزار کرده‌ايم.

اصل اين کار از کجا آمده؟ الگويی برای برگزاری چنين مراسمی داشتيد؟

دهباشی: بله داشتم. يک مراسمی در سال 1324 برگزار می‌شده به نام شب‌های خانه ووکس (Vox) (انجمن فرهنگی ايران و شوروی در تهران در تقاطع خيابان‌های تخت‌جمشيد و وصال و محل فعلی هلال احمر) که در واقع اولين اجتماع نويسندگان ايرانی بود. نيما در همانجا برای اولين بار شعرخوانی کرده. در همان برنامه‌ها فروزانفر و هدايت هم شرکت داشته‌اند. بعد شب‌های شعر خوشه بوده که شاملو برگزار می‌کرده و بعد شب‌های شعر شاعران و نويسندگان ايرانی در انستیتو گوته (مرکز فرهنگی آلمان) در آستانه انقلاب که کانون نويسندگان ايران بانی برگزاری‌اش بود. من همان مسير را دنبال کرده‌ام. خودم در کنار همان شب‌های انستيتو گوته نمایشگاه کتاب داشتم و می‌خواستم چنين مراسمی ادامه پیدا کند تا اين که بلاخره شب‌های بخارا را به راه انداختم.

ظاهرا از صد شب هم گذشته‌ايد.

دهباشی: رسيده است به 160 مراسم بزرگداشت. اولين شب مربوط به تاگور (Rabindranath Tagore- شاعر و فيلسوف هندی) بود در شب تولدش و همينطور ادامه داشته.

خط اصلی شب‌های بخارا در گراميداشت افراد است يا فرهنگ‌ها يا هر چه پيش آمد خوش آمد؟

دهباشی: خوب انتخاب از روی يک فهرست بدون تغيیر نيست. خط اصلی اين است که فرهنگ ايران و جهان را معرفی کنيم. در اين برنامه‌ها از گراميداشت همايون خرم تا جان کيچ (John Milton Cage- آهنگساز امريکايی) بوده تا شاعران مدرن مثل نونو ژوديس (Nuno Júdice- شاعر پرتغالی) و ژاک پره‌ ور (Jacques Prévert- شاعر و فيلمساز فرانسوی) تا ملک‌الشعرای بهار. گاهی برای يکی از اين شب‌ها مجبور شده‌ايم سه سال صبر کنيم تا آن کسی که در زمینه موضوع مورد نظرمان صاحبنظر است راضی بشود در مراسم حضور پيدا کند و حرف بزند. نمونه‌اش شب هانا آرنت بود که برای اين که عزت‌الله فولادوند و خشايار دیهيمی حاضر بشوند در مراسم حرف بزنند مدت‌ها طول کشيد. هر دو اهل سخنرانی نيستند و تا راضی شدند مدت زيادی طول کشيد. برای شب مولانا هم همين شرايط را داشتيم. دکتر محمدعلی موحد آماده سخنرانی نبودند و تا آمادگی پیدا کنند مراسم برگزار نشد. دوست نداشتم حرفی که در شب‌های بخارا زده می‌شود تاريخ مصرف داشته باشد. تا آن آدمی که اصل کاری‌ست حاضر به مشارکت نمی‌شد ترجيحم این بود که مراسم را برگزار نکنم. برای شب محمدعلی جمالزاده هم همين شد و بايد محمود دولت آبادی و سفير سوئيس سخنرانی می‌کردند. می‌شود گفت وسواس دارم.

حالا برگردید ايران بايد منتظر مراسم تازه‌ای باشيم؟

دهباشی: بله. شب خانم روشنک را قرار است برگزار کنيم.

خانم روشنک مجری رادیو؟

دهباشی: بله. مجری برنامه گل‌ها. بسياری از شنوندگان قديمی راديو می‌گویند با دکلمه‌های خانم روشنک در برنامه گل‌ها با شعر کهن فارسی آشنا شده‌اند. سال‌ها در ده آهار زندگی می‌کرد ولی در بيخبری. برنامه‌ای ترتيب دادم و جوان‌ها را برای دیدن‌شان می‌بردم ده آهار. به من می‌گفت سی سال بود فراموش شده بودم و تو مرا زنده کردی.

راستش برای خودم و لابد برای هر کسی که شما را می‌شناسد و اين گفتگو را می‌خواند مایه کنجکاوی‌ست که چرا امور مجله بخارا و شب‌های بخارا را دست تنها انجام می‌دهيد؟

دهباشی: از خودم هم مدام می‌پرسند. جوابم اين است که کار گروهی دشوار است. غيرممکن نيست، ولی دشوار است. گاهی اختلاف سليقه و اختلاف نظر آنقدر بالا می‌گيرد که در همان آغاز راه به انتهايش می‌رسيم. شاید يکی از رازهای ادامه بخارا و شب‌های بخارا همين دست تنها برگزار کردنش باشد. پاشنه آشيل و نقطه ضعف هر دو هم هست. دارم سعی می‌کنم کسی را پيدا کنم که بشود اعتماد کنم و اين برنامه‌ها را اجرا کند. این نگرانی هميشه با من هست که اگر از يک روز قبل از برنامه آسم من عود کند چه اتفاقی برای برنامه می‌افتد. موضوع آشنايی و رابطه با آدم‌ها هم هست. مرتب بايد برای برگزاری برنامه‌ها با اين و آن حرف بزنیم، يک روز با گالری محسن يک روز با دانشکده ادبیات.

هيچوقت پيش آمده نهاد دولتی پيشنهاد کمک بدهد؟

دهباشی: نه. نه آن‌ها پیشنهاد داده‌اند نه ما داوطلب کمک شده‌ایم. نهادهای دولتی خلاقيت ندارند، بخصوص در عرصه فرهنگ و هنر. نگاه می‌کنند چه چيزی بيرون گل کرده می‌روند مشابهش را می‌سازند. تقليد ناشيانه می‌کنند. حتی گاهی اسم شب را هم برمی‌دارند مثل شب کارگردانان، شب فلان شب بهمان. یک مجموعه‌ای از صفحات روزنامه‌ها بريده‌ام از همين‌هایی که با اسم شب برگزار می‌کنند که خيلی جالب شده. تا قبل از اين اسم شب به کار برده نميشد. می‌نوشتند نکوداشت يا بزرگداشت. گاهی دوستان می‌گويند رفتیم فلانجا ديديم نوشته شب فلانی فکر کردیم جرو بخاراست ولی بعد ديديم نه مجلس زياد هم گرم نيست، پرسيدیم گفتند نه. فکر می‌کنند عنوان شب را بردارند می‌توانند برگزارش کنند. نمی‌دانند اين‌ها حاصل فکر کردن است. بودجه دارند ولی کارشان کارمندی‌ست. استقلال شب‌های بخارا ويژگی اصلی اين برنامه‌هاست و همين باعث می‌شود برای کسانی مراسم بگيريم که می‌خواهيم بگیريم. دولتی بشويم بايد برویم توی يک چارچوب.

از دهباشی بخارا بايد درباره مجله کلک هم پرسيد. اصلا چطور شد راه افتاد چطور شد تعطيل شد؟

دهباشی: من از نوجوانی علاقه خاصی به کتاب و مجله داشتم. پول خريد نداشتم می‌رفتم کرايه می‌کردم و بقول امروزی‌های همه مطالب‌شان را اسکن می‌کردم. از شدت علاقه و در سن کم پايم به آنطرف داستان باز شد و رفتم توی چاپخانه. با مجله آرش و جنبش شروع کردم که جواد وکيل و اسلام کاظميه و علی‌اصغر حاج سيدجوادی درمی‌آوردند. بعد از شماره 2 مجله آدينه که لطف سيروس علی‌نژاد همکاری من با آدینه هم شروع شد. تا شماره 40. دنبال اين بودم که يک مجله به ميل و سليقه خودم دربياورم. آن موقع به ما امتياز نمی‌دادند. معمولا به آدم‌هايی امتياز می‌دادند که سابقه اين کار را نداشتند. مثلا سرهنگ صولتی سرهنگ بازنشسته بود که امتياز مجله دنیای سخن را به او داده بودند. منتها خودش نمی‌توانست اداره کند، مجابی و سليمانی و مختاری اداره‌اش می‌کردند. به من خبر دادند که يک مجله‌ای هست به نام کلک که شش ماه از امتيازش گذشته و کسی پيدا نشده راهش بيندازد. رفتم با مدير مسئولش صحتب کردم و اجاره‌اش کردم. چيزی هم نداشتم. رفتم سراغ مرتضی ممیز. گران‌ترين گرافيست اون زمان. گفت چقدر پول داری؟ گفتم چهل هزار تومان. گفت با اين که نميشه. ولی لطف کرد و دستگيری کرد و در طول 94 شماره هرگز از ما هزينه طراحی و صفحه‌بندی را نگرفت. خودش بعدها گفت می‌ديدم اين مجله خودش يک اتفاق است. گرافيست‌های ديگر می‌گفتند بايد اينقدر بدهی. می‌گفتم نداريم، با همين چهل هزار تومان بايد کاغذ بخريم.

کارهای آدم‌های متفاوت هم کنار هم منتشر می‌شد.

دهباشی: بله دقيقا. آذر نفيسی و رضا براهنی و غلامحسين يوسفی و شفيعی کدکنی می‌گفتند ما فقط در اين مجله می‌توانيم کنار هم قرار بگيريم. آيينه‌ای از ادبيات ايران بود. از شعر سپيد تا شعر کلاسيک.

ولی به شماره صد نرسيد.

دهباشی: نخير. شماره 94 را که جشن‌نامه فريدون آدميت بود را داده بودم داشتم برای شماره 95 آماده می‌شدم. به من زنگ زدند که آقا مدير مجله شما را عزل کرده. طبق قانون می‌توانست اين کار را بکند. رفتم ارشاد. آن موقع مرحوم احمد بورقانی مديرکل مطبوعات داخلی شده بود. گفت اين‌ها آمده‌اند می‌گويند دهباشی مجله را داده است دست فراماسون‌ها. گفته بود فراماسون کی هست؟ گفته بود اين‌ها فريدون آدميت. دارند برای او مجله درمی‌آورند. ايشان گفته بود می‌خواهيد عزلش کنيد می‌توانيد ولی اين بهانه‌ها را جای ديگری تکرار نکنيد. شش ماه مجله نداشتم. بعد در دوره آقای خاتمی معيار عوض شد. سابقه کار آدم‌ها برای امتياز گرفتن معيار شد و من امتياز بخارا را گرفتم.

خوب اسم بخارا چطور انتخاب شد؟

دهباشی: من شهرهای بسياری را ديدم ولی بخارا شهری بود که مرا دگرگون کرد. شهری‌ست که اولين دولت ايرانی در 1100 سال پيش به دست اميراسماعيل سامانی آنجا تشکيل شده بود. از همه مهم‌تر موضوع جغرافيای زبان فارسی بود و بخارا از اين نظر مورد توجهم بود. مجله بخارا تنها مجله‌ای‌ست که آثاری از افغانستان و تاجيکستان و هند و پاکستان را منتشر می‌کند. می‌خواهم بگويم اين حوزه فرهنگی در مجله بخارا پوشش داده می‌شود.

با اين هم دلبستگی به اين حوزه جغرافيايی آيا پيش آمده يکی از اين شب‌های بخارا را در تاجيکستان برگزار کنيد؟

دهباشی: بيرون از ايران امکانش پيش نيامده. خيلی هزينه دارد. ولی در ايران شب افغانستان را برگزار کرديم. شب تاجيکستان را هم در دست داريم برای شهريورماه که با کمک شعرای خجند و بخارا و سمرقند برگزار کنيم.

برايم جالب بود که شب ژاپن هم برگزار کرده‌ايد.

دهباشی: باخبر شديم تعدادی از نويسندگان ژاپنی به ايران می‌آيند. خيلی سریع دست به کار شديم و شب ژاپن را برگزار کردیم. مجله آنقدر بودجه ندارد که غير از اين راه از راه ديگری از این کارها انجام بدهيم.

از خاورميانه چطور؟

دهباشی: شب محمود درويش را برگزار کرديم ولی بيشتر نشد. ظاهرش اين است که مترجم عربی داريم ولی مترجم عربی خوب نداريم. در عوض 600 صفحه از زبان ايتاليايی ترجمه کرديم و شب اومبرتو اکو را برگزار کرديم. اکو نامه نوشت که در ايتاليا برای من از اين کارها نکردند.

شما در اين چند سال گذشته خيلی دردسر کشيديد. الان بعد از انتخابات اوضاع را چطور می‌بينيد؟

دهباشی: تصور غلطی که درباره نويسندگان و شعرا وجود داشت که ناشی از تعصب بود يا نمی‌ِدانم اسمش را چه بگذارم. ظاهرا اينروزها نگاه ملموس‌تری به فرهنگ و ادبيات می‌شود. به سوابق ساختگی و پر از سوء تفاهم و دروغ توجه نمی‌شود. به نظرم نتيجه‌اش اين است که بعکس دوره هشت ساله سابق کاسنی که در راس تصميمگيری نشسته‌اند کسانی هستند که با اين مقوله آشنا هستند. بهتر درک می‌کنند. در هر حال فضا بازتر شده.

فکر می‌کنيد اين فضای باز ناگزير بوده؟

دهباشی: خوب نفس‌های فرهنگ و هنر به شماره افتاده بود. سوء مديريت و برنامه‌های سراسر اشتباه و ناآشنايی مسوولان وضعيت را به اينجا رسانده بود. فکر کنيد 600 نسخه مجله بخارا را قبل‌ها برای کتابخانه‌های عمومی می‌خريدند، در اين دوره هشت ساله خريدش را قطع کردند. بقيه نشريات هم همينطور.

خوب بگذاريد آخرين سوالم را درباره شماره 100 بپرسم. فکر می‌کردم همينجا در استراليا رونمايی‌اش می‌کنید. خبری نيست؟

دهباشی: شماره صد يک فرازی‌ست به هر حال ولی آن انتظاری که داريد برای شماره 106 بخاراست.

چرا شماره 106؟

دهباشی: در فکر مجله کلک بودم. 94 شماره‌اش را درآوردم و تعطيل شد حالا 106 شماره بخارا را به آن اضافه می‌کنم و برای دويستمين شماره هردوی‌شان يک کارنامه از آنچه منتشر شد ارائه می‌دهم.

 

عکس‌ها اختصاصی برای ايران‌واير عکاس: مانا صلصالی

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

سیاست

ممیزی کتاب؛ یک سال با دولت روحانی

۲۱ خرداد ۱۳۹۳
محمدرضا رضوانی
خواندن در ۶ دقیقه
ممیزی کتاب؛ یک سال با دولت روحانی