close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

مهربانو! ما اینجا برای صلح همدیگر را سلاخی می کنیم

۲۲ تیر ۱۳۹۳
ماهرخ غلامحسین‌پور
خواندن در ۳ دقیقه
مهربانو! ما اینجا برای صلح همدیگر را سلاخی می کنیم
مهربانو! ما اینجا برای صلح همدیگر را سلاخی می کنیم

 

مهربانوی من  سلام

سلام می‌کنم از راه دور و گوشه دامن گلدارت را می بوسم.

از راه دور اگر جویای حال منی باید بگویم خوب نیستم. به سرم زده امشب زیر باران بمانم، هفت ترانه برای هفت زخم ناسور کودکان دنیا بسرایم چون اینجا هر جا که سرک می کشی نبض مرگ است که می تپد.

بانوی اول و آخرم،  کودکی که از «بیت لاهیا» در گلوی من مانده ، بغض‌کرده و آدم‌ها همچنان زباله می‌سازند. زباله‌هایی با خون و استخوان . شاهکارهایی از پلشتی و زخم. داعشی ها روی گورهای شکافته و قبرهای تازه می‌رقصند. من مرده‌ام و دنیا مازوی خشکیده‌ای شده، پیر و درهم‌شکسته. برگ‌هایش ریخته رقت‌بار و من روی مراسم تدفین خویش است که راه می‌روم.

مهربانو. هر جای فیس بوک که سرک می‌کشم خبری از سلاخی است، یک نفر با قاشقی در مهدکودک اردبیل نصف خواب‌های یک کودک را گم می‌کند. یک نفر داعشی با مسلسلش روی نصف باقی‌مانده‌ام یادگاری نوشته، بعدش بادها می‌آیند و تکانم می‌دهند، برهنه‌ی برهنه ، سرزده و دیوانه‌وار با موهایی آَشفته و پریشان

راستی برایت نوشته بودم که ما اینجا برای صلح است که همدیگر را سلاخی می‌کنیم ؟ نوجوانی را از راه مدرسه می‌دزدیم در بیابان‌های هبرون می‌اندازیمش بی نفس و زندگی .

 دنیای کودکان را اهریمنان تسخیر کرده‌اند. شعور گل و پرنده به قیمتی اندک با جنون زخم و دشنه و جگری که از سینه‌ی دریده به دندان گرفته می‌شود، معامله شده ، کسی دیگر لورکا را نمی‌خواهد با رؤیاهایش،  اینجا بوکوحرام  به مدرسه حمله کرده ، کودکان با دست‌های بریده و رویاهاشان است که می‌میرند.

مهربانو از راه دور برایم بنویس دنیا چه مرگش شده؟ چرا به من نگفته بودی خانم حنای قصه‌های شبانه‌مان به دست گرگ بد گنده و جن پینه‌دوز، شرحه شرحه می‌شود؟ و سرباز حلبی یک پای آگاستو که وسط قصه‌ی شبانه تو عاشق بالرین کاغذی بود، این بار حتی کودکان به دنیا نیامده را هم سلاخی می‌کند؟

مهربانم! عکس کودک شرحه شرحه شده‌ی غزه را می‌بینم ، انگار نصفی از خودم را در خواب‌هایم گم‌کرده‌ام و یک نفر روی نصف باقی‌مانده‌ام یادگاری نوشته .

خاتون من! دلم برای دنیایِ کودک مرده می‌سوزد. کاش کسی بیاید و این صاحب‌مرده را با خودش ببرد و بیندازد جایی دور. کاش کودکان بیت لاهیا باز بیایند سروقت زندگی، دل‌خوش نور و سایه و توپ و ساحل باشند. کاش دست هاشان خونی نباشد، و زمین یک‌باره دهن باز کند و همه‌ی زخم‌های این بچه‌ها را ببلعد در خودش.

مادر جان اینجا مسیح  هم غسال شده دارد خدا را می‌شورد. وای مهربانویم اینجا زمین از نیل تا بحرالمیت ، از موصل تا کرکوک ، از کودکستانی در اردبیل از مدرسه‌ای در شهرک دانشگاه تهران به درد تجاوز تنش درد می‌کند. یهودیان می‌خواهند به علیا برگردند سر کودکان غزه را می‌برند. باورم نمی‌کنی؟  کوه‌های جودیا و سمیرا به حرفم شهادت می‌دهند

تن زمین درد می‌کند مادر. داعشی ها شرحه شرحه اش کرده‌اند من از شنیدن خیلی کلمات بیزارم. دلم می‌خواهد نخوانم جنگ، نخوانم هلال شیعی، نخوانم چاه‌های نفت کرکوک عراق، نخوانم غزه و اورشلیم، نخوانم جنون جنین و قلندیا، نخوانم الخلیل و هبرون ، دلم می‌خواهد تمام بچه‌های دنیا بیایند و بنشینند روی دامنت و تو  «خروس زری و پیرهن پری» برایشان بخوانی .

از مجموعه منتشر نشده­ ی «نامه­ هایی به مادرم» نامه بیست و ششم

 

 

ثبت نظر

تصویری

جایی برای زندگی

۲۲ تیر ۱۳۹۳
جایی برای زندگی