close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

با من برقص تا انتهای شب

۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
محمد عبدی
خواندن در ۶ دقیقه
با من برقص تا انتهای شب
با من برقص تا انتهای شب
با من برقص تا انتهای شب
با من برقص تا انتهای شب
با من برقص تا انتهای شب

گلناز فتحی سال هاست که از خط در نقاشی سود می جوید و در نمایشگاه تازه اش در لندن با عنوان "با من برقص تا انتهای شب"، خط ها بیشتر و بیشتر انتزاعی شده اند.

فتحی تاکنون سه نمایشگاه انفرادی در لندن داشته و آثارش توسط موزه هایی چون متروپولیتن در نیویورک و موزه بریتانیا در لندن خریداری شده است.

نمایشگاه تازه او که در گالری شناخته شده اکتبر برپاست، از هشتم مه افتتاح شده و تا بیست و هشتم ژوئن ادامه خواهد داشت.

با گلناز فتحی گفت و گو کرده ام:

از اینجا شروع کنیم که اصلاً چطور شد به سمت نقاشی رفتی؟

من کلاً در نقاشی خودآموز بوده ام. نه سالم بود که پدر و مادرم، من و خواهرم را گذاشتند کلاس نقاشی و تنها موقعی در زندگی ام که به کلاس نقاشی رفتم همین موقع بین سن نه تا دوازده سالگی بود. اما آنقدر عاشق نقاشی شدم که از همان موقع گفتم می خواهم نقاش بشوم. مدادرنگی، آب رنگ، پاستل و رنگ روغن کار می کردم و خیلی خوب پیشرفت کردم و من را بردند در کلاس آدم بزرگ ها. آن موقع همیشه کپی می کردم. طراحی های داوینچی را می گذاشتم و از رویش می کشیدم. بعد دیدم که این وحشتناک است و باید چیزی از خودم کار کنم. رسیدم به دانشگاه و دیدم که به تحصیلات آکادمیک در زمینه هنر باور ندارم. باور دارم که دانشگاه نمی تواند تو را هنرمند کند و هنرمند باید خودجوش باشد. ایران هم وحشتناک تر از همه جا استعدادکش است، در نتیجه گرافیک خواندم که فن است. بعد هم فهمیدم که اصلاً من برای گرافیک ساخته نشده ام چون باید برای کار سفارش بگیری و این استعداد من را می کشد.

این میان علاقه پیدا کردی به خط و خوشنویسی و رفتی یاد گرفتی، که تا به امروز هم در کارت بسیار مهم است...

این را مدیون پدرم هستم. تنها چیزی است که رفته ام و یاد گرفته ام. در خانواده ام کسی هنرمند نیست و دانشی هم درباره هنر ندارند. با این حال وقتی پانزده سالم بود پدرم کتابی خرید و آورد که کتاب میرزا غلامرضای اصفهانی بود. او معتقد بود که اگر دستخط خوبی داشته باشی، برای گرفتن شغل خیلی مهم است. البته آن موقع همه چیز با دستخط بود و  کامپیوتر و این چیزها وجود نداشت. گروهی از همسن های من را جمع کرد که پنج نفر شدیم و پدرم ما را برد به کلاس خط. عاشق خط شدم. بقیه رها کردند، اما من ثابت قدم ادامه دادم. آنقدر ادامه دادم که نفر اول در خط کتابت شدم. بعد دیدم که این همه را دارم یاد می گیرم که بشوم شبیه میرعماد و مثل او بنویسم و این که نشد هنر، این می شود فن. انجمن می دانست که من نقاشی می کنم و اصرار داشت که یکی اش را انتخاب کنم چون خط وقت زیادی برای تمرین می طلبد. گفتند باید یکی اش را انتخاب کنی. یک روز رفتم و گفتم انتخابم را کردم. همه لبخند می زدند و فکر می کردند که خط را انتخاب کرده ام، اما گفتم که نقاشی را انتخاب کرده ام. گفتند می بینیم روزی را که برگردی و بگویی که اشتباه کرده ای. این جمله برای من سنگین بود، اما بامزه این که تا به امروز هیچ روزی نبوده که بگویم اشتباه کردم. من همه جور خط را دوست دارم، حتی چینی و ژاپنی. آخرین چیزی که برای من مهم است، مفهوم اش است. موقعی که مشق می کردم هم همین طور بودم و وقتی می پرسیدند که چه می نویسی، باید برمی گشتم و نگاه می کردم که ببینم چه نوشته ام. من محض فرم های آن می شوم. الان خیلی ها انتقاد می کنند که این کارها دوبی پسند و عرب پسند است، اما من روزی این کارها را کرده ام که نه خط- نقاشی رونقی داشت و نه رونقی در بازار هنر ایرانی وجود داشت. من اولین نمایشگاهم را در گالری سیحون گذاشتم، زمانی که بیست و چهار سالم بود.

الان خط برایت چه مفهومی دارد؟ 

الان خط دارد برایم به line تبدیل می شود. من خواستم که خط را به مفهوم انتزاع نزدیک کنم. طول کشید تا این طور انتزاعی بشود. در همان نمایشگاه اولم، خواندن خط ها سخت بود و برخی می پرسیدند، چه نوشته ای؟ بعد مثلاً می گفتم کدام شعر حافظ است، می دیدم آنها برای این شعر به به می گویند. مفهوم شعر برایشان مهم بود تا خود نقاشی. این معلم خوبی بود برایم که به این سمت بروم که چه کار دارید که چه نوشته ام؟ اصلاً فحش نوشته ام! احصایی به من نصیحت می کرد که حتماً طوری بنویسم که مفهوم داشته باشد، اما من اصلاً جنگم این است که مفهوم نداشته باشد. من خواستم به چیزی برسم که همه ملیت ها وقتی جلوی آن می ایستند، بدانند که این ها یک فرم هستند.

می شود آنها را به نوعی عرفان وصل کرد؟

من در این خط ها نیستم، اما ناخواسته شاید به آن سمت می رود. من در تمرین خط یاد گرفته ام که ساعت ها یک جا بنشینم و مشق کنم. حالا هم هزارها خط را ساعت ها طول می کشد تا بنویسم. این مدیتیشن و ذکر من است. این شاید به نوعی عرفان برسد اما این طور نیست که بخواهم بگویم من می خواستم به عرفان برسم.

در کارهای اخیرت از سیاه مشق استفاده کرده ای....

چیزهایی است که از گذشته و آموخته هایم به عاریه می گیرم. سیاه مشق این است که حروف را هزار بار روی هم می نویسی و عملاً می خواهی دست ات گرم شود اما به سیاهی می رسی از مشق کردن. من هم در تمام این سیاهی های تابلوها هزاران خط را روی هم نوشته ام و شده سیاه. این است که من ممنون آن سال ها هستم و امروز به شکل دیگری از آنها استفاده می کنم.

می شود گفت که سیاهی و سپیدی، در فرم کار تو خیلی مهم هستند و به شکلی شاید در تقابل و نبرد هستند...

من اسم اش را نبرد نمی گذارم.... دانسته سفیدی را می گذارم چون فکر می کنم آن طرف زیاد صحبت کرده ام و خیلی گفته ام و حالا باید به بیننده فضایی بدهم. آن سپیدی، آن مکث است برای استراحت و رویاپردازی از تمام هیاهوی اطراف.

دو ویدئوآرت هم در این نمایشگاه داری که انگار یک چیزی در وجودت می خواسته این حروف را به حرکت دربیاورد...

خط ها بر روی بوم ها ثابت اند اما من عاشق رقص و موسیقی هستم و این دو چیز خیلی مهم در زندگی من هستند. من روزی که موسیقی گوش نکنم، افسرده می شوم و فکر می کنم یک چیزی کم است. در این ویدئوآرت ها به خودم گفتم که من اینجا طراح رقص هستم و این حروف رقصنده های من هستند و با ریتم موسیقی آنها را می رقصانم.

عنوان نمایشگاهت را هم از عنوان یکی از ویدئوآرت ها گرفته ای: "با من برقص تا انتهای شب"...

بله. من تمام کارهایم بدون عنوان هستند، اما این ویدئوآرت خودش این اسم را به من تحمیل یا القا کرد. دو تا از خط ها در پایان انگار که دارند تانگو می رقصند و از صفحه بیرون می روند. دیدم اسم دیگری نمی توانم بگذارم.

به عنوان سوال آخر راجع به حرکت سال های اخیر هنرهای تجسمی در ایران چه فکر می کنی؟

فکر می کنم حرکت بین المللی هنرهای تجسمی ایران در زمان خاتمی خیلی سریع تر بود اما در سال های اخیر آنقدر درها بسته بود که خیلی ها غمگین شدند. الان کسی نیست که به ایران بیاید برای دیدن کارها و ترتیب دادن نمایشگاه در خارج از کشور. رونق از پا افتاده. امیدوارم حالا دوباره شرایط بهتر شود. البته من هشت سالی هست که در ایران نمایشگاه نگذاشته ام و خیلی در جامعه هنرهای تجسمی نیستم و به شکلی فاصله گرفته ام و در هیاهوی گروه های هنری نیستم.   

ثبت نظر

استان فارس

تجمع اعضای بسیج دانشجویی و لغو یک کنسرت دیگر

۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۲ دقیقه
تجمع اعضای بسیج دانشجویی و لغو یک کنسرت دیگر