close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

«مارشا مهران»، در خانه ای در طرف دیگر شب، آرام گرفت

۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
فائقه اشکوری
خواندن در ۶ دقیقه
«مارشا مهران»، در خانه ای در طرف دیگر شب، آرام گرفت
«مارشا مهران»، در خانه ای در طرف دیگر شب، آرام گرفت

دهم اردیبهشت جسد مارشا مهران، نویسنده سرشناس ایرانی تبار ساکن ایرلند در خانه اش کشف شد. مرگ مرموز او در حالی اتفاق افتاد که تنها ۳۶ سال سن داشت و با نگارش رمان های «آش انار» و «گلاب و نان سودا» به شهرت جهانی دست یافته بود. کتاب «آش انار» او که در سال ۲۰۰۵ میلادی عنوان یکی از پرفروش ترین رمان های جهان را از آن خود کرده بود، تاکنون به بیش از بیست زبان دنیا برگردانده شده. این کتاب در سال ۱۳۸۹ توسط بهزاد کاویانی دستجردی به فارسی ترجمه و به وسیله انتشارات کتابسرا منتشر شد.

در اعماق خود آوایی شنیده بود و از آن روز فهمید که نویسنده است. شاید نوری ته «لابیرنت» دیده بود و ما کم او را شناختیم. »لابیرنت«(هزارتو)، واژه‌ای بود که دوست می‌‌‌داشت. کتاب‌هایش به بیش از 10 زبان زنده دنیا ترجمه شده بودند. »مارشا مهران« هنگام مرگ تنها 36 سال داشت.

 پلیس ایرلند هرچند احتمال قتل یا سوء نیت را درباره مرگ وی مردود دانست ولی اعلام کرد که تحقیقات سم‌شناسی بر روی وی انجام خواهد شد. روز چهارشنبه 30 آوریل، در دهکده‌ای مرطوب در غرب ایرلند، فرسنگ‌ها دور از سرزمینی که در آن به دنیا آمده بود، چشم‌هایش را به طعم‌های سرزمین مادری و رنگ‌های سرزمین میهمان بست؛ همان طعم و رنگ‌هایی که در کتاب »آش انار،« او را به موفقیت‌های جهانی رسانده بودند. کسی نمی‌داند که آیا در نهایت، خانه‌ای که در کودکی گم کرده بود را یافت؟

فراز و فرودهای زندگی‌ خودش، الهام داستان‌هایش بودند. این گونه بود که اثر موفق خود، »آش انار« را در سال 2005»به دنیا آورد« و بی‌درنگ در صدر جدول فروش کتاب در جهان قرار گرفت، تقریبا به تمام زبان‌های مهم دنیا ترجمه شد و به 20 کشور دنیا سرایت کرد.

نویسندگان بزرگی از کتابش ستایش کرده‌اند. در گفت‌وگوی خود با نشریه «بلاآنلاین»، اعلام کرد: »نوشتن این کتاب به ویار بارداری شبیه‌تر بود.»

از ساعت پنج عصر نوشتنش می‌گرفت تا هفت صبح فردا. اشتهای سیری ناپذیری داشت و تمام مدت در حال خوردن بود. شش هفته‌ای که نوشتن کتاب طول کشید، از خانه بیرون نیامد. این کتاب را در سطح جهان به نام »شکلات ایرانی«می‌‌شناسند (رمان »شکلات«، نوشته «ژوان هریس» در سال 1999، داستان زنی را روایت می‌کند که در دهکده‌ای دوردست در فرانسه، مغازه کوچک شکلات فروشی باز می‌کند. فیلمی نیز از این داستان ساخته شده است).

مارشا به نشریه «آیریش تایمز» گفته بود: »می‌خواستم داستان شادی بنویسم. چیزی که عاری از پیچیدگی‌های ادبی، خواننده را غرق لذت کند و به آدم بچسبد؛ به خودم هم بچسبد مثل غذا. آدم در آشپزی دل می‌دهد. ایرانی‌ها وقت پذیرایی چنین احساسی دارند؛ قلب‌شان را پیشکش می‌‌‌کنند.«

»آش انار« داستان سه خواهر ایرانی به نام‌های »مرجان، بهار و لیلا امین‌پور« است که در جریان انقلاب، ایران را ترک می‌کنند و در دهکده کوچک و دم کرده‌ای در ایرلند ساکن می‌شوند. آن‌ها اندکی بعد در نانوایی قدیمی محل، جایی پیدا می‌کنند و با بوی هل، گلاب، زعفران و دارچین، »کافه بابِل« را می‎گشایند. برای مردم ده که به بوی کلم پخته و آبجوی ایرلندی «گینس» خو کرده‌اند، اتفاق عجیبی در شرف وقوع است و به ویژه مشتری سابق نانوایی که نتوانسته این مغازه را صاحب شود، چشم دیدن صاحبان جدید و خارجی نانوایی را ندارد.

از آن به بعد، جادوی طعم‌ها و بوهای مرموز خاورمیانه بر مردم اثر می‌کند و آش انار با دانه‌های یاقوت، آب گوشت، طاس کباب و باقلواهای خواهر بزرگ با بوی گلاب، هوش از سر مردم می‌رباید. این سه خواهر سرانجام با یاری شمار اندک دوستان و حامیان، بر رفتار سرد و تعصب‌آلود محلی‌ها چیره می‌شوند. ولی این تمام داستان نیست؛ سه خواهر به تناوب، به مشکلات دیگری بر می‌خورند که فراز و فرود دو فرهنگ ایرانی و ایرلندی را با جزییات »رئالیسم جادویی«،به تصور کشیده است. دستور غذاهای گوناگون ایرانی، این کتاب را به تعبیر منتقدان، به خوشمزه‌ترین رمان دنیا تبدیل کرده است. «بهزاد کاویانی دستجردی» این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است.

«آش انار» رفتار آدم‌ها را در رویارویی فرهنگ‌ها نشان می‌دهد. مارشا با شوخ طبعی خاص خود، درباره تاثیرپذیری از فرهنگ‌های مختلف گفته بود: » به انگلیسی خواب می‌بینم و فکر می‌کنم. می‌توانم به اسپانیایی بد دهنی کنم و اگر چند جرعه آبجوی ایرلندی بنوشم، ایرلندی می‌رقصم!«

رمان دیگرش، »گلاب و نان سودا« را در سال 2008 با طیب خاطر و نور صبحگاهی، سر فرصت نوشت و پس از آن »باران پسته» را. هر دوی این کتاب‌ها نیز موفقیت‌های بزرگی در پی داشتند و پیشنهاد نوشتن رمان‌‌‌های دیگری را برایش به ارمغان آوردند.

 آبان 56 در تهران به دنیا آمد. پس لرزه‌های انقلاب، خانواده بهایی او را نیز از سرزمین اجدادی راند. از آرژانتین سر در آوردند و در «بوینس آیرس»، رستورانی ایرانی گشودند. در مدرسه اسکاتلندی «سنت اندرو» ثبت نام شده بود که فقط انگلیسی را به لهجه بریتانیایی صحبت می‌‌‌کردند. او هم­زمان، در خانه فارسی یاد می‌گرفت و در خیابان اسپانیولی. در مصاحبه با «نیویورک تایمز»، گفته بود: »هر شب به سه زبان شب به خیر می‌گفتم.«

در جریان بحران اقتصادی 1984 آرژانتین، وقتی 8 ساله بود، به میامی امریکا نقل مکان کردند. شش سال بعد، هنگامی که پدر و مادرش از هم جدا شدند، به همراه مادر، رهسپار استرالیا شد و پنج سال بعد از آن، دوباره به نیویورک رفت. می‌گفت: »به دنبال جایی بودم که بتواند خانه‌ام باشد.«

هرچند که به نظر می‌رسد مارشا و همسرش از هم جدا شده‌اند ولی نیویورک همان جایی است که آن‌ها با هم آشنا می‌شوند. مارشا از «کریستوفر» که مردی ایرلندی است، خوشش می‌آید و به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد. برای تدارک مراسم ازدواج‌شان، به استرالیا می‌روند؛ جایی که هم پدر و هم مادر مارشا زندگی می‌کنند. بعد، برای زندگی، به زادگاه شوهرش می‌روند؛ دهکده «مایو کاونتی» در شمال غربی ایرلند.

 خانواده کاتولیک و سنتی پسر، اهل دهکده‌ای دورند و از ازدواج‌شان باخبر نیستند. در این باره به «آیریش تایمز» گفته بود: »مادر کریستوفر که ماجرای ازدواج ما را فهمید، کم مانده بود سکته کند.«

بعد به پایتخت ایرلند، «دوبلین» می‌روند که کریستوفر بتواند کار پیدا کند. وقتی شب‌ها درگیر باری است که مدیریتش را به عهده گرفته، مارشا عطش سیری‌ناپذیر خود را به مطالعه با مرور ادبیات کلاسیک تسکین می‌دهد تا این که یک روز بلند هوار می‌زند که نویسنده است. مردم که تا پیش از این مدام می‌پرسیدند آیا ژاپنی است یا نه، این‌بار گمان می‌‌‌کنند دیوانه شده.

نویسنده آیریش تایمز در ابتدای نوشته‌ای که به یاد مارشا مهران بازنشر کرده، اعلام می‌کند: »خیل ایرانیان مهاجر و پناهنده از پس از انقلاب ایران، به تصویر کلیشه‌ای از پناهنده‌ها شباهتی ندارند. آن‌ها مجلل‌ترین نقاط دنیا را برای سکونت انتخاب می‌کنند و چه در "تهرانجلس" باشند، چه در جنوب فرانسه، با عینک‌های مارک‌دار گوچی و مرسدس و بی‌ام وهایی که "صدای گوگوش" از سیستم صوتی آن‌ها شنیده می‌شود، طبقه‌ای برازنده، تحصیل‌کرده، موفق، مرموز و با پرستیژ از جامعه آن کشور را می‌سازند.«

گزارش‌گر نوید ‌داده که یک نویسنده ایرانی زیبا، تحصیل‌کرده و اجتماعی در همین چند کیلومتری ما، در دهکده مایو کانتی سکونت دارد که کتاب موفق »آش انار« را نوشته است.

مارشا عاشق بستنی و فیلم‌های کمدی رمانتیک کلاسیک بود و گفته بود اگر نویسنده نبود، حتما یا فیلم‌ساز و یا کارگردان می‌شد.

وقتی خبرنگار بلاآنلاین از او پرسیده بود که برای نویسنده‌های تازه کار چه توصیه‌‌‌ای دارد، گفته بود: »چیزی از جنس آگاهی در اعماق معده آدم پیچ می‌‌‌خورد. این همان صدای شما است؛ به دنبالش بروید.«

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

فرهنگ

حاشیه‌ها و جنجال‌های پیرامون محمدرضا لطفی

۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
طا‌ها بختیاری
خواندن در ۱۲ دقیقه
حاشیه‌ها و جنجال‌های پیرامون محمدرضا لطفی