close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

کندنِ کوه: چگونه باید بارِ تبلیغ کتاب‌ خود را به دوش بکشی؟

۶ اسفند ۱۳۹۲
سیدمصطفی رضیئی
خواندن در ۶ دقیقه
کندنِ کوه: چگونه باید بارِ تبلیغ کتاب‌ خود را به دوش بکشی؟

نخستین کتاب

انتشار کتاب برای یک نویسنده، شاعر یا مترجم رویداد مهمی است، به ویژه هنگامی که حرف از نخستین کتاب‌ باشد. پیش از انتشار کتاب، فکر می‌کنی در‌ها به رویت باز می‌شوند، می‌توانی خودت را نشان بدهی، کتاب خود را به ‌دست خواننده‌ برسانی و از شهرت پیش آمده سود ببری. هرچند واقعیت چیزِ دیگری است و پس از انتشار هر کتاب، تازه متوجه می‌شوی چه اندازه بین واقعیت با آن چه فکر می‌کنی، تفاوت وجود دارد.

اگر یک اهل قلمِ مقیم ایران نبودم، تیراژ کتابم متفاوت از یک هزار و 100 نسخه‌ای بود که بر شناسنامه اثر خورده بود. در ایده‌آل‌ترین شکل ممکن در خارج از ایران، کتاب تو را یک نشر معتبر قبول می‎کند. این نشر ابتدا تیراژی محدود از اثر را منتشر می‌کند و آن را در اختیار مرورگران و نقدنویسان قرار می‌دهد. سپس براساس نظرات جمع‌آوری شده، کتاب را منتشر و بازاریابی می‌کند.

احتمالاً ابتدا نسخه گالینگور کتاب منتشر می‌شود، بعد اگر فروش معقولی در فروشگاه‌های زنجیره‌ای کتاب داشت، نسخه شومیز آن نیز در تیراژی بالاترعرضه می‌شود و به بازار کتاب‌ در کشورهای دیگر هم می‌رسد. معدود کتاب‌هایی به تیراژهای بسیار بالا دست می‌یابند اما کتاب‌های معمولی هم جایگاه خودشان را پیدا می‌کنند، مرور ‌شده و در رسانه‌های مختلف مطرح می‌شوند. جلسه‌های کتاب‌خوانی و امضای کتاب برایشان برگزار می‌کنند و نویسنده یا مترجم می‌تواند در تریبون‌های مختلف، حرف خودش را بزند و بازتاب حرف و اثر خود را ببیند.

حالا هم عصر فن‌آوری‌ها است و از توییتر و فیس‌بوک تا دیگر شبکه‌های اجتماعی ویژه کتاب وجود دارند که کمک می‌کنند خبررسانی گسترده انجام شود. شبکه‌ای از کتاب‌فروشی‌ها و کتاب‎خانه‌ها در بیش‎تر کشورهای جهان وجود دارد که کتاب می‌تواند از طریق آن‎ها عرضه شود.

حالا دستگاه‌هایی مثل «اسپرسو»هم وجود دارند که فایل کتاب در آن موجود است و خواننده می‌تواند درخواست بدهد، همان جا جلوی چشم او، کتاب منتشر می‌شود و یک نسخه‌ داغ آن به دستش می‌رسد. خلاصه، در‌ها برای کار و فعالیت باز است.

کندنِ کوه

در دنیای امروز، محدودیتی در کار نیست به جز کیفیت اثر. کتاب که به دست ناشر برسد و برای انتشار آن موافقت کند – که خودش به سختی کندنِ کوه می‌ماند – کار تمام شده است. بعد فقط باید حضوری فعال داشته باشی و اثرت آن‌چنان قوی باشد که بتواند راه خودش را باز کند و پیش بتازد؛ یعنی پس از آن فقط بحث رقابت است که اثر باید جنبه‌های مثبت خودش را داشته باشد تا بتواند برنده آن باشد.

این را هم باید در نظر داشت که در غرب، به ویژه امریکای شمالی، بازار در اختیار کتاب‌های تالیفی است تا ترجمه. ولی کتابی نیست که خوب باشد و روی زمین بماند.

در ایران ولی ماجرا کاملاً متفاوت است؛ تیراژ کتاب در بهترین حالت، یک هزار و 100 نسخه است، کتاب‎فروشی زنجیره‌ای به شدت محدود است و کتاب‎فروشی‌های شهرستان‌ها از سیستم بیمارگونه پخش کتاب رنج می‌برند. شبکه‌ای منظم هم از رسانه‌های مختلف وجود خارجی ندارد. تعدادی روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویس در موضوع کتاب می‌نویسند اما فقط معدودی انگشت‌شمار از آن‌ها ارتباطی منظم با بخشی از نشرهای کشور دارند.

در این فضا، نویسنده‌ای موفق‌تر است که بتواند خودش بار تبلیغ کتاب را به دوش بکشد؛ یعنی برنامه‌ریزی کند، دوستانی در فضای اینترنت و رسانه‌های چاپی بیابد، کتابش را دستش بگیرد و این جا و آن جا معرفی کند. حتی دنبال این باشد تا برای کتاب، جلسه رونمایی و نقد گرفته شود یا خودش برای کتابش متنی بنویسد و با نامی مستعار، در روزنامه‌ای منتشر کند.

این روزها، شبکه‌های اجتماعی اهمیت بسیاری دارند؛ طرح جلد کتاب باید در اولین فرصت ممکن در روزهای نزدیک به عرضه کتاب، در اینترنت قرار بگیرد. به جز صفحه فیس‌بوک خود شما، همیشه باید از امکانات موجود دیگر هم استفاده کرد؛ برای نمونه، «حسین جاوید» صفحه‌ای دارد به نام «پیشخان: معرفی جدیدترین کتاب‌های منتشر شده در ایران». این صفحه بیش‌تر از 6 هزار لایک دارد. طرح جلد چند کتاب من در این صفحه قرار گرفته است. او یکی از قدیمی‌ترین وبلاگ‌های معرفی کتاب را هم اداره می‌کند: «کتابلاگ».  

در این صفحه، این امکان را گذاشته تا طرح جلد کتاب‌های جدید عرضه شوند و برای 20 روز در صفحه او باقی بمانند. این فقط یک مثال است از امکانات کوچکی که خیلی ساده در اختیار صاحب یک اثر قرار می‌گیرد.

صفحه‌های روزنامه‌های تهران نیز در اختیارتان است به‌ شرطی که بتوانید روزنامه‌نگاری پیدا کنید که با شما مصاحبه کند. هرچند همیشه باید نگران سانسور باشید. در روزنامه‌ها فراتر از موضوع محتوا، بحث عکس مطرح است. همیشه برایم این سوال مطرح بوده که من یک مرد هستم و با عکس‌های من همیشه این‌قدر مشکل درست می‌شود، اگر زن بودم چه می‌شد؟

در ایران برنامه‌های کتاب‎خوانی و بررسی کتاب هم انجام می‌شود ولی این هم آشنایی از پیش می‌خواهد. «حمید بابایی» از من دعوت کرد به خانه فرهنگ «حکیمه» در شرقی‌ترین نقطه «تهران‌پارس» بروم تا در مورد کتابم صحبت کنیم. باید دنبال چنین چهره‌هایی باشید که بتوانند کتاب شما را به یک جلسه نقد ببرند و خبر آن را هم رسانه‌ای کنند؛ یعنی در عمل، کتابم منتشر شد و من بودم و این که بروم به این‌جا و آن‌جا و کتابم را هدیه بدهم و امیدوار باشم به این که تاثیری بگذارد. خود نشرها بیش‌تر سعی می‌کنند کتاب را از طریق خبرگزاری‌های مختلف، مثل خبرگزاری کتاب ایران، «ایبنا»، معرفی کنند.

بعضی خبرگزاری‌ها هم تاثیرگذار هستند چون خبر انتشار کتابی که مثلاً در ایسنا، ایبنا یا مهر منتشر شود، می‌تواند راه خودش را به روزنامه‌ها و مجله‌های مختلف باز کند. هرچند این راه را به نقد و مرور باز نمی‌کند؛ نویسنده و مترجم نمی‌خواهند فقط خبر کتاب پخش شود، می‌خواهند کتاب خوانده شود، در مورد آن بحث شود و راه ادبی خودش را طی کند.

همیشه برایم سوال بوده چرا نشرهای ایران، توجه‌ای حرفه‌ای به تبلیغ کتاب نشان نمی‌دهند؟ بعد یک روز نشستم حساب کردم و دیدم وقتی یک نشر، آمار سالیانه خود را نگاه می‌کند، با اقلیتی روبه‌رو است که چندین مرتبه تجدید چاپ شده‌ و سود رسانده‌اند و اکثریتی که سود نداشته‌اند اما به‌نحوی خرج خودشان را درآورده‌اند. پس ناشر چرا باید جوش این را بزند که کتاب چگونه دیده، نقد و بررسی می‌شود و چه بازخوردی دارد وقتی درنهایت، اگر سود هم نبرده باشند، می‌توانند هم‌چنان از لحاظ اقتصادی به حیات خود ادامه دهند؟

این حقیقت را هم باید اضافه کرد که بخش عمده‌ای از ناشرهای ایران، درک درستی از محتوای کتاب ندارند. بیش‌تر آن‌ها یا سرمایه‌گذار هستند یا تنها عاشق هویت فرهنگی نشر، ولی نمی‌دانند از لحاظ حرفه‌ای باید با کتاب چه کار کرد. آن‌ها سنت طولانی نشر را پشت سر خود ندارند. ناشرهای ما چند سالی، چند دهه‌ای فعالیت کرده‌اند و کنار رفته‌اند. نشرهای ایران بیش‌تر حول محور یک فرد شکل می‌گیرند و با بازنشستگی یا مرگ او، کنار می‌روند و حداکثر به فرزندان او می‌رسند؛ یعنی ایران مثل غرب نیست که نشر حالت شرکتی داشته باشد و یک هویت فراشخصی برای خود قایل باشد، براساس همان هویت حرکت کند و وابسته به یک فرد نباشد. همین اتفاق برای تبلیغ کتاب می‌افتد.

فعالیت تبلیغی هر کتاب بر دوش صاحب اثر می‌افتد. امروزه البته گروهی شاعر، نویسنده یا مترجم در کنار هم جمع می‌شوند و در یک مجموعه، کتاب خود را منتشر و گروهی دیگر، آثار را تبلیغ می‌کنند. ابزار اصلی آن‌ها هم شبکه‌های اجتماعی است و شبکه‌های دوستان وبلاگ‌نویس و روزنامه‌نگار. برخی بازخورد‌های خوبی هم گرفته‌اندولی همه می‌دانیم این راهش نیست.

کتاب، باید خود راه خویش را باز کند. چه زمانی فضا در زمینه انتشار کتاب و تبلیغ آن حرفه‌ای خواهد شد؟ هنوز پاسخ آن را نمی‌دانم ولی به آینده امیدوارم. همین شبکه‌های اجتماعی، فاصله ما با کشورهای دیگر و فرهنگ‌های دیگر را به شدت کم کرده‌اند؛ امیدوارم به روزی که فاصله نشر ما نیز با نشرهای کشورهای دیگر کم‌تر از این شده باشد، کتاب‌ها در وضعیتی بهتر منتشر شوند و بازتاب مناسب‌تری بیابند. امیدوارم به روزی که تبلیغ کتاب، فعالیتی گروهی باشد مبتنی بر اصول حرفه‌ای کار تا باری باشد بر دوشِ صاحب اثر.

ثبت نظر

استان فارس

محمدرضا کیانی و فرهاد مختاری به پلنگ های ایرانی شلیک نکردند

۶ اسفند ۱۳۹۲
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۱ دقیقه