close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

نامه های عاشقانه از خاورمیانه

۲۵ آبان ۱۳۹۲
گفتگوی نیلوفر رستمی با کیومرث مرادی کارگردان تئاتر
خواندن در ۱۸ دقیقه
نامه های عاشقانه از خاورمیانه

کیومرث مرادی، کارگردان باسابقه ای در تئاتر ایران است که در دهه ۷۰ و ۸۰ به اتفاق اعضای ثابت گروهش (نغمه ثمینی، پانته آبهرام، پیام دهکردی و احمد ساعتچیان) نمایش های موفقی را مانند «افسون معبد سوخته»، «شکلک» و «خواب در فنجان خالی» در تالارهای تئاتر شهر به روی صحنه برد. او در بهار ۱۳۸۹ به گفته خودش برای"تجربه کردن دنیای دیگر" به آمریکا مهاجرت کرد و اولین سال مهاجرتش را در سکوت گذراند. خودش می گوید: "اوایل خیلی می شنیدم که بهم می گفتند اگر می خواهم اینجا موفق شوم فقط باید برای جماعت ایرانیان کار کنم اما من نمی خواستم در امریکا مخاطبانم فقط معطوف به یک گروه و فرهنگ باشد. بنابراین ترجیح دادم مدتی را در سکوت و حاشیه باشم تا با شیوه های اجرایی و مخاطب تئاتر اینجا آشنا شوم و تئاتری را به روی صحنه ببرم که مخاطبان غیر ایرانی را هم بتواند جذب کند." او تابستان سال گذشته اولین تئاترش را به نام «شهر بدون آسمان» که قبلا در تالار چهارسو در تئاتر شهر  اجرا شده بود را با بازیگران آمریکایی در ایالت مینه سوتا، محل زندگیش، به روی صحنه برد. این روزها در حال اجرای دومین نمایش خود «نامه های عاشقانه از خاورمیانه» است؛ نمایشی که پس از مهاجرتش به آمریکا شکل گرفته و با سه بازیگر زن آمریکایی اجرا می شود. این نمایشنامه قصه سه زن از افغانستان، عراق و آمریکا است و هر کدام از شخصیت ها مونولوگ هایی را از شرایط خود به مدت ۲۵ دقیقه روایت می کنند.

گفتگوی ایران وایر را با کیومرث مرادی در ادامه می خوانید.

چطور فکر این نمایشنامه و اجرای آن در آمریکا شکل گرفت؟

راستش به چند سال قبل برمی گردد. سال ۲۰۰۹ من، نسیم احمد پور و محمد عاقبتی کارگردانان ایرانی بودیم که به جشنواره ادینبورگ اسکاتلند رفتیم و در آنجا موسسه ویزیتینگ آرتز (Visiting Arts)  برای ما ورک شاپی گذاشت که در آن چند کارگردان و بازیگر انگلیسی هم شرکت داشتند. پس از آن، آنها به جشنواره تئاتر فجر آمدند و ما ورک شاپ ها را در ایران ادامه دادیم. در سال ۲۰۱۰ که من به آمریکا رسیدم مجددا برای ادامه بخش سوم ورک شاپ به انگلیس دعوت شدم و دوستان دیگر هم از ایران آمدند. این بار قرار بود که ما با یک هنرمند خارجی کار مشترکی را در ورک شاپ به مدت پنج دقیقه اجرا کنیم. اپیزود اول نمایش «نامه های عاشقانه از خاورمیانه» از همان ورک شاپ شکل گرفت. قبل از سفرم چیز کوتاهی از آن نوشتم که بعد در ورک شاپ کامل تر شد و توسط یک بازیگر هندی که در انگلیس بزرگ شده بود اجرا شد.

بعد از آن مرکز هنرهای نمایشی به دلایل مختلف از جمله بودجه با ادامه ورک شاپ بین دو کشور موافقت نکرد و بنابراین ما به یک اجرای مشترک که هدف نهایی این ورک شاپ بود نرسیدیم. ولی بعدتر در سال ۲۰۱۱ که به ایران برای مدت کوتاهی برگشتم به پوریا آذربایجانی، نمایشنامه نویس جوان ایرانی اپیزود اول نمایشنامه ام را نشان دادم و آنچه در ذهنم بود را گفتم و او یک بار نمایشنامه را نوشت. پس از آن وقتی به آمریکا برگشتم خودم دوباره نمایشنامه را طوری که برای ترجمه به انگلیسی مناسب باشد بازنویسی کردم و دوستی به نام سینتیا دکای (Cynthia Dekay) که  در دانشگاه تگزاس ادبیات فارسی خوانده و مسلط به زبان فارسی است نمایشنامه ام را ترجمه کرد. از ترجمه نمایشنامه هم راضی هستم. سینتیا در جلسات روخوانی نمایشنامه هم شرکت  کرد و جاهایی را که لازم بود با همفکری یکدیگر اصلاح می کردیم تا بازیگر بتواند راحت تر با مونولوگ هایش کنار بیاید.

اپیزود سوم نمایش در مورد دختری است که در آمریکا زندگی می کند. من وقتی متن را می خواندم فکر می کردم این اپیزود را در آمریکا و تحت تاثیر زندگیتان در اینجا نوشته اید. 

در واقع این نمایشنامه در دو کشور ایران و امریکا نوشته شد. ایده نمایشنامه بعد از مهاجرتم شکل گرفت و در برگشت چند ماهه ام به ایران نهایی شد. واقعیتش اضافه شدن اپیزود دختر امریکایی به این دلیل نبود که من در آمریکا بودم، به این دلیل بود که من دو شخصیت داشتم که قصه هایشان در افغانستان و عراق می گذشت و دوست داشتم یک شخصیت دیگری هم مثلا یک امریکایی را اضافه کنم که نگاهش به خاورمیانه را نشان بدهد. در واقع من نگاهم را به این سمت هدایت می کردم که از دو زاویه خاورمیانه را به نمایش بگذارم.

 بیشتر از سه سال از آمدنتان به آمریکا نمی گذرد ولی سریع کار را شروع کردید و اکنون در حال اجرای دومین نمایشتان هستید با این حال چقدر مجبور شدید برای کار کردن در کشور جدید به عقب و پله های قبلی برگردید تا اینکه که دوباره اینجا جا بیفتید؟

من فکر نمی کنم که این برگشتن به عقب باشد. وقتی تو وارد جامعه ای جدید می شوی که بدون وجود تو هم اموراتش می گذرد طبیعتا برای اینکه توجه شان را به خودت جلب کنی و به اصطلاح میخت را بکوبی با پروسه خیلی سختی مواجه هستی چون انها دارند زندگی خودشان را می کنند، سالهاست که دارند زندگی شان را می کنند و به وجود تو هم احتیاج ندارند. من در ماه های اول مهاجرتم متوجه شدم غیر از آنکه باید ابزارهای متناسب با جامعه جدید را برای کار کردن بدست بیاورم در عین حال نباید هویت خودم را هم از دست بدهم. اوایل نکته ای که توجه ام را جلب کرد این بود که هر کسی که می فهمید من ایرانی هستم فورا از فرهنگ و عادت هایم سوال می کرد. من مطمئنم اگر آنموقع به آنها می گفتم شکسپیر را کامل خوانده ام و می توانم شکسپیر را خوب تحلیل کنم برایشان جالب نمی شد اما اگر می گفتم از شاهنامه خیلی می دانم ناگهان کنجکاو می شدند که بدانند اصلا شاهنامه چیست و یا کسی که با شاهنامه آشنایی داشت دلش می خواست بیشتر درباره اش بداند. می خواهم بگویم حفظ ریشه هایم در آمریکا خیلی مهم است چون جایی است که اکثر مردمش یک روز مهاجر بوده اند. اینجا وطن هیچکس نیست و در عین حال وطن همه است بنابراین برای من عقب گردی وجود نداشت. برای من به معنای کشف کردن دوباره ام بود که خیلی هم جذاب بود. من هیچ وقت ناراحت نشدم که با یک تئاتر کوچک کارم را اینجا شروع کردم. ما در نیویورک، شیکاگو و جاهای دیگر کمپانی های بزرگ تئاتری داریم ولی واقعیتش این است که اگر یکی از آن تئاترهای بزرگ به من می گفت بیا یک کار برای ما کارگردانی کن هرگز قبول نمی کردم چون اصلا مخاطب و زبان اینجا را نمی شناختم و هنوز هم نیاز به کشف کردن و قدم به قدم جلو رفتن را دارم. درست است که من در جشنواره های اروپایی بسیاری کار اجرا داشتم اما در آنجا من شبیه یک توریست کارگردان بودم. کاملا جریانش با اینجا که دارم زندگی می کنم و بلیط برگشتم در جیبم نیست فرق می کند. من اینجا باید آدم ها را برای مدت طولانی متقاعد کنم و البته خوشحالم که کمی از این مسیر را رفته ام چون می بینم که تماشاگران من خیلی هایشان تماشاگر کار اولم بودند و آمده بودند که کار دومم را ببینند. این حس که دارم از طرف تماشاگران اینجا دنبال می شوم بسیار جذاب است.

شما یک دوره طولانی گرایش به کارگردانی نمایشنامه هایی که تکیه به ادبیات کهن دارد، داشتید. کارتان را با اجرای نمایشنامه «هشتمین سفر سندباد» نوشته بهرام بیضایی شروع کردید و بعد نمایشنامه های نغمه ثمینی را کارگردانی می کردید؛ اما در کارهای اخیرتان مانند «خانه»، «سیمرغ» و «شهر بدون آسمان» که البته من به دلیل مهاجرتم هیچکدام را ندیدم اما در نقدها می خواندم که ناگهان از نمایش «خانه» سبک اجرایتان تغییر کرده است. چطور این اتفاق افتاد؟ آیا نمایش «نامه های عاشقانه» هم در ادامه سبک کارهای اخیر است یا به کارهای قبلی خود مانند کارهایی که با خانم ثمینی انجام می دادید برمی گردد؟

بله من تجربه حرفه ایم را با اجرای هشتمین سفر سندباد شروع کردم و بعد خانم ثمینی به گروه ام پیوست و یک دوره طولانی با هم کار کردیم اما شاید بعد از بزرگ شدنمان یا شاید بعد از رفت و امدهایمان به خارج از کشور بتدریج من با جهان دیگر آشنا شدم و احساس کردم که این جهان ظرفیت های دیگری را از من می خواهد بخصوص که من مدام با نسل های بعد از خود م به دلیل تدریس در دانشگاه ارتباط داشتم. فکر می کنم ضرورت جامعه به من اعلام کرد که باید در بستر دیگری کار کنم. البته قبل از «خانه» من نمایشی به نام «الکترا» و «رومئو و ژولیت» را با شاگردهایم در دانشگاه آزاد کار کردم که کاملا با دنیای قبلی ام متفاوت بود. آن جوان ها به من جسارت دادند که هر چیزی را که قبلا ساخته بودم دور بریزم و یک چیز جدید بسازم که بعد هم تجربه خانه و شهر بدون اسمان شکل گرفت. در آن مدت مقداری هم من و نغمه ثمینی از هم دور شدیم البته نه اینکه نخواهیم با هم کار کنیم، نغمه درگیر سینمای ایران شده بود و با کارگردان های خوبی داشت کار می کرد و من هم دغدغه تئاتر داشتم و دلم می خواست با نسل دیگری کار را شروع کنم. آشنایی با پوریا آذربایجانی برایم تجربه جالبی بود که دنیایی از کاراکتر و مونولوگ جدید برایم آورد. نمایش «نامه های عاشقانه از خاورمیانه» هم دقیقا در ادامه کارهای اخیرم است و با همان حس و حال.

 «سیمرغ» هم البته تجربه متفاوت دیگری بود، من سالها دلم می خواست با محمد چرمشیر کار کنم. او یکی از تئاتری هایی است که مدام در حال تغییر و رشد کردن است. همیشه مترصد زمانی بودم که بتوانم با او کار کنم و بالاخره با سیمرغ شکل گرفت. البته تجربه خیلی سختی بود در شرایطی که جو تئاتر ایران نامطمئن بود و خیلی ها به آدم اطمینان نداشتند .

منظورتان از اطمینان چیست؟

سیستم تئاتری و معاونت هنری وزارت ارشاد در پایان دوران دهم ریاست جمهوری اصلا به هنرمندان اعتماد نداشت و به جرات می توانم بگویم فضای سنگین و تلخی را به وجود آورد و اگر کمک دوستانی در مرکز هنرهای نمایشی که پیشینه من را می دانستند، نبود ما اصلا مجوز اجرای سیمرغ را نمی گرفتیم. متاسفانه مسوولان تئاتر در آن زمان دچار سوءتفاهم و تفسیرهای شخصی بودند و تئاتر را نمی شناختند. خیلی سخت است که به یک هنرمند مرتب تفسیرهایی را تحمیل کنند. به هر حال خوشحالم که دیگر انها نیستند و تئاترمان دوباره دارد نفسی می کشد.

 نحوه انتخاب بازیگرانتان در اینجا چگونه بود؟

هر کمپانی تئاتری در مینه سوتا می تواند به وب سایتی به نام مینه سوتا پلی لیست (Minnesota Play List) برود و در آن آگهی جذب بازیگر برای پروژه خود بدهد. من هم سه ماه و نیم پیش درخواست خودم را در این وب سایت گذاشتم و از حدود ۴۰ بازیگر تست گرفتم تا اینکه از بین شان سه بازیگر که به نظرم خیلی خلاق هستند انتخاب کردم. راستش من وقتی به اینجا آمدم نمی دانستم باید از کجا شروع کنم اما با کمک یک هنرمند ایرانی با موسسه اسپرینگ بورد (Spring Board) آشنا شدم. موسسه اسپرینگ بورد وظیفه حمایت از هنرمندان مستقل از این ایالت را دارد و اعضای این موسسه من را با گروه ها و سازمان های تئاتری اینجا آشنا کردند. در پروسه تاسیس کمپانی خودم یعنی هوپ تیآتر (Hope Theater) تا انتخاب بازیگر، انتخاب سالن و چیزهای دیگر خودم تنها بودم و برای کسی مانند من که با مناسبات تئاتری اینجا آشنا نبود خیلی سخت بود و البته جذاب. خودم کشف می کردم و خطا می کردم و از همه آنها هیجان زده می شدم.

چند نفر از اعضای گروهتان ایرانی هستند؟

مجید مختاری و مریم هوشیار دستیارهایم هستند. مریم ارشادی یوسف زاده، طراح موسیقی و نوازنده ام و همسرم نرمین نظمی که طراح هنری کار است ایرانی اند. بازیگران و مترجم نمایشنامه هم آمریکایی.

مشکل ارتباط زبانی با بازیگرانتان را در زمان تمرین چطور حل می کردید؟

راستش من در اجراهایی که در جشنواره های اروپایی داشتم هیچ وقت با بازیگر خارجی به طور مستقیم کار نکردم و همیشه مترجم داشتم. اما از سال ۲۰۱۱ که برای شرکت در بخش سوم همان ورک شاپی که بهتان گفتم به لندن رفتم دیگر مترجم نخواستم و خودم با بازیگران به طور مستقیم کار می کردم چون دیگر به زبان انگلیسی مسلط شده بودم. در اولین اجرایم در اینجا هم که در تابستان سال گذشته بود خودم به طور مستقیم با بازیگران ارتباط می گرفتم هر چند که خیلی سخت بود ولی امسال دیگر همه چیز خوب و روان است.

 از آنجا که بخش عمده نمایشنامه در خاورمیانه تعریف می شود، ارتباط بازیگرانتان در روزهای اول با متن چطور بود؟

بزرگترین مشکلی که سر تمرین ها وجود داشت این بود که بازیگرانم اطلاعات درستی از منطقه خاورمیانه نداشتند. اطلاعاتشان محدود به اخبار رسانه ها بود که خیلی هم صادقانه و واقعی نیست و بیشتر با غلو همراه است. بنابراین برای اینکه بازیگران به کاراکتر نزدیک شوند سر تمرین ها مجبور شدم مستندات زیادی را به همت اینترنت آزاد به آنها نشان بدهم و یا داستان های واقعی را برایشان بخوانم. جالب است بدانید یکی از بازیگرانم که نقش زن افغان را بازی می کند یکماه با برقعی که باید سر اجرا سرش می کرد زندگی کرد و حتی آن را در خانه اش هم می پوشید تا به شخصیتی که بازی می کرد نزدیک شود. در ضمن بازیگران من خیلی تلاش کردند تا لهجه آمریکایی شان را بشکنند و با لهجه یک افغانی و عراقی که طبعا خیلی هم انگلیسی بلد نیست صحبت کنند. واقعا زحمت کشیدند و من از حاصل بازی هایشان خیلی راضیم.

در تجربه هایی که داشتید تفاوت بازیگران آمریکایی با بازیگران ایرانی در چه چیزهایی دیدید؟

تنها چیزی که برایم در بازیگران آمریکایی جالب است این است که آنها برایشان مهم نیست چقدر حرفه ای هستند و چقدر در کارنامه کاریشان کاراکتر خلق کرده اند وقتی با یک کاراکتر و نمایش جدید برای اولین بار مواجه می شوند تلاش بسیار می کنند تا بهترین کار را ارائه دهند و من از این بابت خیلی قدردان شان هستم. ولی در مابقی موارد هیچ تفاوتی بین عرصه بازیگری در کشور خودمان و آمریکا نمی بینم و معتقدم بازیگران ما خیلی هم به روز هستند و این را مدیون سفر گروه های تئاتری مان به کشورهای دیگر برای اجرا و داشتن ورک شاپ می دانم که متاسفانه مسوولان تئاتری در خیلی از مواقع و بخصوص در سال های اخیر مانع این سفرها می شدند. واقعا امیدوارم بعد از ریاست جمهوری جدید شاهد باز شدن درهای تئاتر باشیم و این رفت و آمدها بین گروه های تئاتری بیشتر شود چون همین رفت و آمدها و شرکت در جشنواره های خارجی یا خارجی ها آمدن به جشنواره تئاتر فجر در به روز شدن ما خیلی کمک کرده است.

 برخورد بازیگران حرفه ای اینجا برای مشارکت در اجرای نمایشی از یک کارگردان تازه وارد چگونه است؟

من درباره ایالت های دیگر نمی دانم چون ایالت به ایالت اینجا قوانینش متفاوت است اما در ایالت مینه سوتا دو نوع بازیگر وجود دارد. بازیگرانی که عضو سندیکا هستند و بازیگرانی که عضو سندیکا نیستند یا تلاش می کنند عضو سندیکا شوند. من با بازیگرانی که عضو سندیکا هستند کار نمی کنم چون بضاعت مالی گروه من الان به این دسته از بازیگران نمی رسد. بازیگران عضو سندیکا بابت تمرین های هفتگی و اجرا هر کدام جداگانه دستمزد می گیرند و هر بازیگر عضو سندیکا رقم متفاوتی دارد. و سندیکا هم به آنها اجازه نمی دهد که آنها مثلا بیایند در گروهی مثل گروه من که تازه تاسیس شده بازی کنند. آنها قواعد خاص خودشان را دارند که اعضایش باید طبق آن عمل کنند. اما راستش من با بازیگران خوبی کار می کنم، عضو سندیکا نیستند اما همه شان فارغ التحصیل تئاتر هستند و چند سال است به صورت حرفه ای بازی می کنند. تا جایی که من خبر دارم بازیگر عضو سندیکا ماهی حداقل بین ۵ تا ۶ هزار دلار دستمزد می گیرد در حالی که بازیگر خارج از سندیکا برای مثلا دو هفته اجرا و یکماه تمرین حدود ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ دلار دستمزد می گیرد که در حال حاضر بضاعت مالی گروه من در همین مقدار است.

 در اجراهایی که تا به حال داشتید ارتباط تماشاگران با نمایش را چگونه ارزیابی می کنید؟

راستش اوایل وقتی به آمریکا آمده بودم خیلی می شنیدم که می گفتند باید در جامعه خودم کار کنم. اتفاقی که در بعضی ایالت های اینجا هم می افتد مثلا در جایی مانند کالیفرنیا گروه های ایرانی، تئاتر ایرانی را برای مخاطب فارسی زبان روی صحنه می برند که خیلی هم خوب است اما من دوست نداشتم در اینجا فقط یک دسته مخاطب مشخص داشته باشم. می خواستم حالا که به اینجا آمده ام تماشاگران ام محصور یک فرهنگ نباشند به همین دلیل هم کمپانی ام بین جماعت ایرانی و آمریکایی تئاتری مینه سوتا شکل گرفت. الان از این اتفاق خیلی خوشحالم و نتیجه تصمیم ام را دارم آرام آرام می بینم. مسلما میزان تماشاگران ام در اینجا قابل مقایسه با کشورم نیست. من روزی ۱۵۰ تا۲۰۰ تماشاگر در تهران داشتم که حتی دورتادور سالن هم روی زمین می نشستند و نمایش را تماشا می کردند. ولی در اینجا سالنی که اجاره کرده ام حدود ۷۰ نفر گنجایش دارد. با این حال من خیلی راضیم و تماشاگران نسبتا زیادی هم در  شب های گذشته داشته ام. من برای اولین اجرایم در اینجا که نمایش شهر بدون آسمان بود به شبکه خبر تلویزیون مینه سوتا دعوت شدم. پس به نظرم تاثیر گذار بوده ام و در مورد این اجرایم نیز روزنامه های محلی توجه زیادی نشان داده اند. من فکر می کنم همین مهمترین است.

 تا چه حد تماشاگر غیر ایرانی داشتید؟

اگر بخواهم دقیق بگویم حدود ۶۰ درصد آمریکایی، حدود ۲۰ تا ۲۵ درصد از مهاجران کشورهای دیگر و حدود ۱۵ درصد ایرانی. چون اصولا تعداد ایرانی های ایالت مینه سوتا نسبت به ایالت های دیگر آمریکا بسیار اندک است.

نحوه تهیه بودجه برای اجرای یک نمایش در اینجا با ایران چه تفاوت هایی دارد؟ آیا مانند ایران دولت بودجه اجراها را تامین می کند؟

 اینجا شبیه ایران چیزی به نام بودجه دولتی برای تئاتر وجود ندارد. دولت آمریکا نه سالن تئاتر می سازد و نه پول برای اجرای تئاتر می دهد اما دولت معافیت های بزرگ مالیاتی به کمپانی های اقتصادی بزرگ می دهد به شرطی که آنها به بخش های فرهنگی و هنری ایالت شان کمک کنند و طبعا میزان معافیت از مالیات هم بستگی به میزان کمک کردن آن کمپانی ها به بخش های فرهنگی و هنری دارد. این کمپانی ها کمک های مالی شان را به موسساتی می دهند که در واقع وظیفه شان تقسیم بودجه به هنرمندان مستقل واجد شرایط ایالت است. وقتی می گویم هنرمندان یعنی همه طیف هنرمند از عکاس تا کارگردان فیلم و سینما و نقاش و… را شامل می شود. طبق رزومه و آثاری که هنرمندان نشان می دهند موسسه تصمیم می گیرد آنها ظرفیت گرفتن بودجه را دارند یا نه. من پس از اجرای اولین نمایش ام، شهر بدون آسمان، چون می خواستم حرفه ای تر عمل کنم کمپانی هوپ تیآتر را تاسیس کردم. طبق سیستم اینجا تاسیس کمپانی تئاتر برای بقا و رشد گروه های تئاتری ضروری است و شبیه یک جور برند و معرفی گروه تئاتری است. این را هم بگویم که گرفتن مجوز برای داشتن هر جور کمپانی در آمریکا خیلی راحت و بدون پیچیدگی است اما اینکه چطور کمپانی خودش را بعدتر معرفی کند و چطور کار کند کار بسیار سختی است. من  برای اجرای اولین نمایش ام در سال گذشته یعنی همان شهر بدون آسمان و اجرای نمایش فعلی ام از یکی از همین موسسه ها به نام متروپولیتن آرت کانسیل (Metropolitan Art Council) که به هنرمندان مستقل ایالت مینه سوتا کمک می کند بودجه گرفتم که طبعا بودجه کار دوم ام بیشتر بود.

میزان بودجه ای که برای این نمایش گرفتید در مقایسه با ایران چگونه بود؟

 اصلا قابل مقایسه نیست. من بودجه آخرین نمایش ام در ایران ۱۰۰ میلیون بود اما در این جا فقط هفت هزار دلار گرفتم. تازه خیلی جالب است که بدانید موسسه امرک که بودجه را به من داد، در واقع بودجه را در شرایطی در اختیار من گذاشت که بتوانم از اسپانسرهای مختلف ایالت حدود سه هزار دلار یعنی یک سوم پولی که می خواست در اختیار من بگذارد را تهیه کنم. من باید کمپانی های مینه سوتا را متقاعد می کردم که سه هزار دلار  به من بدهند. در واقع یکی از اهداف متروپولیتن آرت کانسیل (marc)، که بودجه نمایش را تامین کرد، این است که از یک طرف کارگردان های مستقل کمپانی های اقتصادی را درگیر کار هنری کنند و از طرف دیگر خود کارگردان برای بودجه نمایش اش تلاش کند. به همین دلیل می بینید که گروه تازه تاسیس من توانست چهار کمپانی اقتصادی بزرگ ایالت را دور خودش برای اجرای دومین نمایش اش جمع کند و سه هزار دلار ضمانت مالی بگیرد.

شما در ایران هم شهرت و هم درآمد داشتید و می دانستید تا هر وقت بخواهید می توانید در تئاتر ایران کار کنید. چطور شد که مهاجرت کردید؟ در این سه سال هم که از مهاجرت تان می گذرد دو مرتبه به ایران برگشتید. چطور شد خواستید همه چیز را رها کنید؟

یک بخشی از برگشتن خودم به ایران پس از اینکه به آمریکا مهاجرت کردم دست خودم نبود به دلیل بیماری مادرم بود و اگر آن موقع بیماری مادرم پیش نمی آمد شاید برنمی گشتم. به هر حال در آن مدت که در ایران بودم، توانستم نمایش سیمرغ را روی صحنه ببرم که خیلی از این اتفاق خوشحالم. ولی واقعیت این است که اولا چون امکان آمدن به آمریکا را داشتم خواستم حتما تجربه اش کنم. در عین حال شاید بعضی اوقات احساس کنی که نیاز داری یک مقدار از جامعه ای که در ان زندگی می کنی دور شوی شاید به این دلیل که جامعه ات دیگر تو را کمتر درک می کند و یا شاید به این دلیل که تو در جستجوی زبان جدیدی برای ارتباط تازه تر با جامعه خودت هستی. شاید فکر کنی این دوری باعث شود که تو ارتباط متفاوت تر و بهتری را بعدها با جامعه خودت پیدا کنی. خلاصه این عوامل باعث شد که من بیایم بیرون و به دور از هر حاشیه ای زندگی کنم و کار کنم.

اجرای نمایش نامه های عاشقانه از خاورمیانه از تاریخ ۷ نوامبر آغاز شده و تا ۱۷ نوامبر ادامه خواهد داشت.

عوامل نمایش:

نویسنده: کیومرث مرادی - پوریا آذربایجانی

کارگردان: کیومرث مرادی

مترجم: سینتیا دکای (Cynthia Dekay)

بازیگران:مردیت لارسون (Meredith Larson) در نقش آنجلا، آلیسا پراو (Alyssa Perau) در نقش جمیله، امیلی رز دوئا (Emily Rose Duea) در نقش گلی  

طراح هنری: نرمین نظمی

طراح موسیقی و نوازنده: مریم ارشادی یوسف زاده

کاری از: هوپ تیآتر کمپانی

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان خراسان رضوی

تصادف خونین در محور درگز به مشهد/8 کشته و 24 زخمی

۲۴ آبان ۱۳۹۲
خواندن در ۱ دقیقه
تصادف خونین در محور درگز به مشهد/8 کشته و 24 زخمی