close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليایی؛ بهش گفتم خوب تحمل نکن برو

۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۴ دقیقه
در قاب عکس استراليایی؛ بهش گفتم خوب تحمل نکن برو
در قاب عکس استراليایی؛ بهش گفتم خوب تحمل نکن برو

هر آدمی برای خودش يک آرزوی اصلی و دست يافتنی دارد. هزار جور خيالات هم دارد که از فرط غيرواقعی بودن آدم را ناتوان می‌کنند. ولی درست در همين احساس ناتوانی که خيالات برای آدم درست می‌کنند متوجه می‌شوید داريد از آرزوهای واقعی دور می‌افتيد. يعنی غرق در خيالات می‌شويد که همزمان در دو رشته شنا و کشتی فرنگی قهرمان المپيک بشويد. بعد می‌بينيد اصلا تا بحال کفش ورزشی هم نپوشيده‌ايد که برويد تا سر خيابان راه برويد تن‌تان سالم بشود، شنا و کشتی فرنگی که جای خود دارد. از خيالات درمی‌آیید و کلاه‌تان را قاضی می‌کنيد و می‌گويید آن آرزوی اصلی من وسط اين همه خيالات عبارت بود از اين که بروم مثلا کوزه ‌گری ياد بگيريم و اصلا کاسه و کوزه گلی درست کنم و بفروشم و همين بشود شغل هميشه‌ام و از انجام دادنش لذت ببرم. يا بروم ساز ياد بگيرم و نوازنده بشوم و به آرزويم که استخدام شدن در فلان ارکستر سمفونيک معروف است برسم. يا اصلا بروم تمرين کنم و در يک رشته‌ای قهرمان المپيک بشوم. آرزوهای‌تان را فراموش می‌کنيد و می‌رويد کارمند يک اداره‌ای می‌شويد که از صبح تا عصر ناله و نفرينش می‌کنيد. بعد می‌نشينيد برای بچه‌های‌تان قصه حسين کرد شبستری می‌خوانيد که نشد يا نگذاشتند. بهانه هم که فت و فراوان. نکنيد از اين کارها. از من به شما نصیحت که برويد زير تلنبار خيالات و شلوغی‌های بيمورد همان آرزوی شخصی‌تان را پيدا کنيد و برويد به دنبال عملی کردنش. آسان نيست ولی اصل لذت در همين مسيری‌ست که برای رسيدن به آرزوی‌تان در آن حرکت می‌کنيد. يک خانمی که چيزی به تمام شدن دوره دکترايش نمانده آمده بود يک دستگاهی برای انجام آزمايشش بگيرد. خيلی آدم منظمی‌ست. روی ديوار کنار ميزش يک تقويم چسبانده و تمام هفته‌های سال را روی آن علامتگذاری کرده که اين هفته بايد چه کار کنم و چه وقت بايد چه چيزی را بنويسم و از اين جزئيات. داشتم برايش توضيح می‌دادم که چطور بايد از دستگاهی که امانت می‌برد استفاده کند. موبايلش زنگ خورد و با دست اشاره کرد که يک لحظه صبر کن. به کسی که آنطرف خط بود می‌گفت سيب‌زمينی‌ها را قاچ کن و گوشت را بگذار بيرون از جایخی و چند تا دستور غذایی ديگر. تلفنش که تمام شد گفتم دستور پختن شام بود؟

زن: آره. داشتم به دخترم می‌گفتم برای شام چه چيزهایی رو آماده کنه.

من: پس میرسی خونه شام آماده‌س.

زن: کامل نه. بايد خودم بعضی کارهای شام رو انجام بدم ولی کارهای اوليه رو دو تا دخترهام انجام ميدن.

من: هنوز غذا پختن ياد نگرفتن؟

زن: يک کمی بلدن ولی هنوز زوده که بتونن شام درست کنن.

من: مگه چند سالشونه؟

زن: بزرگه 14 سالشه، کوچکتره 12 سال. البته دختر کوچکم بايد مواظب برادرش هم باشه.

من: آها سه تا بچه داری.

زن: آره پسر کوچکم 8 سالشه.

من: پس لابد همسرت ديرتر از تو می‌رسه خونه؟

زن: ما با هم زندگی نمی‌کنيم. سه سال پيش جدا شديم.

من: سه سال پيش؟ يعنی همون وقتی که تو دکترا خوندنت رو شروع کردی جدا شدين؟

زن: آره. سر همين دکترا خوندن از همديگه جدا شديم.

من: چرا؟

زن: گفت با سه تا بچه لازم نيست بری درس بخونی. گفتم هميشه می‌خواستم برم دکترا بخونم و الان می‌خوام انجامش بدم. گفت اگه بخوای من و بچه‌ها رو بذاری بری درس بخونی من تحمل نمی‌کنم. بهش گفتم خوب تحمل نکن برو. من خودم از بچه‌ها نگهداری می‌کنم.

من: و رفت؟

زن: آره رفت. بهتر شد که رفت. الان خيلی منظم شدم. می‌دونم دارم چه کار می‌کنم.

من: همسرت استراليايی بود؟

زن: آره. چطور مگه؟

من: خوب خيلی شبيه به ما خاورميانه‌ای‌ها بوده که.

زن: نمی‌دونم. اون که اينطوری بود.

من: الان بچه‌هات نميگن چرا بخاطر دکترا خوندن گذاشتی بابامون بره؟

زن: براشون توضيح دادم که هر آدمی يک آرزويی داره که بايد بهش برسه. شما هم بايد دنبال آرزوی خودتون بريد. الان هم که همه کارهاشون منظمه. کمک می‌کنن به همديگه.

من: چطور شد که بعد از سه تا بچه تصميم گرفتی بيای دوباره شروع کنی؟

زن: تصميمش رو داشتم. می‌خواستم بچه‌هام يک کمی بزرگ‌تر بشن بعد بيام.

من: قبل از دکترا خوندن شاغل بودی؟

زن: آره کمک معلم بودم که نيمه وقت می‌رفتم. ولی اون چيزی نبود که می‌خواستم.

من: خوب پس رفتی دنبال آرزوی خودت.

زن: همه بايد همين کار رو انجام بدن.

من: راستی شنيدم مقاله‌ت که منتشر شد بچه‌های گروهتون جشن گرفتند.

زن: آره حسابی همه خوشحال شدن. بلاخره مقاله هم منتشر کردم. شبش هم با بچه‌هام رفتيم شام بيرون.

من: زنده باد به تو. اميدوارم مقاله بعديت هم بزودی منتشر بشه.

زن: هر وقت ديدی همه توی راهرو دارن دست می‌زنن و جيغ می‌کشن حتما مقاله دومم منتشر شده.

ثبت نظر

گزارش

تایید طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر توسط...

۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
ایران وایر
خواندن در ۶ دقیقه
تایید طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر توسط شورای نگهبان