close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

گفت‌وگو با «علی‌جان علی‌جانپور» بخش دوم

۷ دی ۱۳۹۴
ادبیات و شما
خواندن در ۵ دقیقه
گفت‌وگو با «علی‌جان علی‌جانپور» بخش دوم
گفت‌وگو با «علی‌جان علی‌جانپور» بخش دوم
گفت‌وگو با «علی‌جان علی‌جانپور» بخش دوم
گفت‌وگو با «علی‌جان علی‌جانپور» بخش دوم
گفت‌وگو با «علی‌جان علی‌جانپور» بخش دوم

آثار مینیاتور«علی‌جان علی‌جانپور» در موزه «خانه تقویمی» انگستان نگهداری می‌شود.
نویسنده مهمان : سوگند علیخواه
بخش دوم 
این هنرمند پنجاه ونه ساله متولد فریدون کنار دو سال پیش از طرف وزارت علوم در ایران دکترای افتخاری هنر دریافت کرد و  با سبک نوین زوج متحد(United Couple) به شهرتی جهانی‌ رسید.  مدتی پیش آثار « علی‌جان علی‌جانپور» توسط  خانواده‌ای به نام «میثاقی» در کانادا خریداری شد  و قرار است در موزه‌ای اختصاصی در کشور انگستان نگهداری شود. موزه که قرار است آثار این مینیاتوریست ایرانی در آن نگهداری شود، کاخ تابستانی ملکه ویکتوریا بوده که به تعداد روز‌های سال مجهز به  ۳۶۵ اتاق بوده است، این موزه به خانهٔ تقویمی (calendar home) مشهور است. خانواده‌ میثاقی که بیش از نیم قرن است مقیم کشور کانادا هستند، انگیزه‌ی خرید مجموعه آثار استاد علیجانپور را حفظ و پاسداشت هنر ایرانی برای آیندگان عنوان کردند. شانزده سال پیش «علی‌جان علیجانپور» پس از دریافت  شهروند افتخاری از کشور کانادا به این کشور مهاجرت کرد و موسس مدرسه هنری «ایرینا» در کانادا‌ست. سوگند‌علیخواه به بهانه تاسیس این موزه در انگستان با « علی‌جان علی‌جانپور» گفت‌وگویی داشته است.

 چرا تصمیم به زندگی در خارج کشور را گرفتید؟
ـ‌ در سال ۱۹۹۹من از طرف اتاق بازرگانی ایران و کانادا انتخاب شدم ، آثار هنر ایرانی در نمایشگاه بزرگ سی ان ای که همزمان شده بود باصدور جواز استقلال آخرین استان کانادا ازسوی  دولت فدرال. در آن نمایشگاه من با زنده‌یاد  فریدون کسروی آشنا شدم  ایشان چند اثر من را در آن نمایشگاه خریداری کردند بعد مهمانی‌ای ترتیب دادند که از سر اتفاق شهردار وقت جناب مریل اسمن  هم آنجا بودند  در همان میهمانی تعدادی از کارهای من را آقای کسروی به آقای مریل اسمن نشان دادند که ایشان بسیار خوششان آمد و در واکنش گفتند ما بسیار خوشحالیم که چنین هنرمندی شهروند ما هستند، پرسیدند که در کدام شهر زندگی‌ می‌کنم. آقای کسروی گفتند که ساکن ایران هستم و  برای نمایشگاه سی ان ای آمدام،  آقای شهردار همانجا پیشنهاد دادند که من به کانادا بیایم . سه ماه بعد از اینکه من از آن سفر به ایران بازگشتم پاکتی حاوی دعوتنامه از سوی سفارت کانادا در تهران به من رسید من به سفارت رفتم و چند وقت بعد مهاجرت کردم.

هدف‌تان از مهاجرت چه بود؟ 
ـ بر این گمان  بودم که وقتی از ایران خارج می‌شوم تبدیل به یک آرتیست بین‌المللی خواهم شد. و یک علیجانپور کوچک باقی نمی‌مانم و می‌توانم در یک محیط باز به واسطه  هنر و استعدادم بهتر و بیشتر معرفی بشوم. در ایران به خاطر فضای محدود و تنگ نظری‌ها که حتی دامن اهالی هنر را هم گرفته ماندن و کار کردن سخت بود، چیزهایی هست که حتی فکر کردن به آن هم درست نیست چه برسد به گفتنش مثلاً زمانی از دوستی شنیدم که از هنرمندی نقل قول می‌کرد که چه خوب شد که علیجانپور رفت ما کمی جایمان باز شد! من نتوانستم درک کنم که منِ کمترین، که تماماً از زاویه عشق و مسوولیت به هنر نگاه می‌‌کنم چقدر و چطور می‌توانم جایی از کسی تنگ کنم؟! اما به هر روی من با خروجم از ایران احساس کردم که بالهایم باز شده و توان پرواز پیدا کردم .خمیره‌ی وجود من رهایی است من درون چارچوب‌های تنگ و تاریک نمی‌توانم حرکت کنم .

شما فکر می‌کنید سبکی  که شما در آن تسط دارید به‌قدری گسترده است که به گمان شما از مرزهای ایران فراتر است و شما با مهاجرت، این هنر را به نگاه جهانی متصل کرده‌اید؟ 
-هنری که من در پی ارائه‌اش هستم و بودم هنری جهانی است نه محلی یا منطقه‌ای. زبان هنر من  به گوش همه آشناست .هنری  که من غرق در آنم مانند نور است نور را نمی‌شود محصور کرد نمی‌توان دورش مرز کشید.

عدم محدودیت و آزادی در کشور کانادا به چه اندازه در خلق آثار شما تاثیر داشته است.
ـ محدودیتهایی که در ایران هست اجازه خیلی از کارها را نمی‌دهد، مسلماً در آن فضای تنگ و محدود امکان حرکت رو به جلو وجود ندارد مگر اینکه خودت را در همان گل و بلبل همیشگی محدود کنی. من یادم است یک تابلویی داشتم در موزه به نام «همدم» روزی در گالری‌ام که  در تجریش بودم، کسانی از موزه زنگ زدند که بیاید به اینجا چون عده‌ای آمده‌اند و می‌خواهند این تابلو را ببرند دلیلشان هم این است که زنی که در تابلو است سرش را روی پای یک مرد گذاشته است. هرچه از چیستی و چرایی این طرح صحبت کردم توضیحات من را نپذیرفتند و گفتند تا این تابلو را نشکاندیم اما از اینجا خارجش کنید من هم گفتیم چشم،  در نتیجه آن محدودیتهایی که در فضای ایران بود و هست با  آنچه در ذهن و قلم من هست به هیچ وجه همخوانی ندارد اما پس از مهاجرت از ایران من در فضایی قرار گرفتم که نه تنها به هنر بها می‌دهند بلکه محیطی را فراهم می‌کنند که من هر آنچه را که در ذهن دارم بر کاغذ  بکشم بی آنکه از چرخاندن قلمم بترسم  و یا خودسانسوری کنم. من اولین ایرانی هستم در کانادا که کارم در موزه ی پارلمان انتاریو است .چرا؟چون فضایی که اینجا برای من می‌سازند باعث می‌شود که من احساسم را بروز بدهم. من نمیتوان بیایم کارهای دیکته شده انجام بدهم.

 هنرش باید فارغ از سیاست باشد یامتعهد به اجتماع و اتفاقات سیاسی  و اجتماعی
- هنرمند باید وارسته و آزاده باشد اگر مصلحت سیاسی چیزی را از هنرمند طلب می‌کند هنرمند اگر متعهد به رهایی و آزادی است نباید تمکین کند. من به خاطر خوشایند و بدآیند کسی کار نمی‌کنم من به خاطر رهایی و آزادی ای که همه ما محتاج آنیم کار می‌کنم. من معتقدم که هنر باید آزاد و رها از دیکته ها و فرمان های سیاسی باشد در عین حال معتقدم هنر به گسترش آزادی و ترویج رهایی متعهد است و باید مقابله کند با هرآنچه که علیه این ارزش هاست.

برای خواندن بخش اول این گفت‌وگو کلیک کنید.

ثبت نظر

بلاگ

معتمدآریا و رادان هم در قاب تلویزیون سیاه شدند

۷ دی ۱۳۹۴
شما در ایران وایر
خواندن در ۲ دقیقه
معتمدآریا و رادان هم در قاب تلویزیون سیاه شدند