close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

گفتگو با مندی تی, عکاس سنگاپوری عاشق ایران

۴ شهریور ۱۳۹۲
ایران وایر
خواندن در ۹ دقیقه
گفتگو با مندی تی, عکاس سنگاپوری عاشق ایران

مندی تی (Mandy Tay) عکاس هنری ۳۳ ساله سنگاپوری ساکن دبی دور ایران را با اتوبوس گشته. از تبریز تا تهران، شیراز تا اصفهان را به همراه دوستان ایرانی‌ خود سفر کرده و می‌گوید این سفر تجربه‌ای منحصر به فرد در طول زندگی‌اش بوده؛ زندگی‌ای که او را به خیلی جاها برده. ویدیوی دو دقیقه‌ای‌ «مندی» با ضرب‌آهنگی تند از تصاویرسفرش به ایران و گرمی، صمیمیت و زیبایی که او در این سفر تجربه کرده، از سوی بسیاری در شبکه یوتیوب مورد استقبال قرار گرفته است. حرفه «مندی» تهیه کنندگی تیزرهای سینمایی برای شبکه «ام بی‌ سی» است و عکس‌هایش در گالری‌های مختلف به نمایش در‌می‌آید.

گفتگو با مندی تی, عکاس سنگاپوری عاشق ایران

او در گپ و گفتی با «ایران‌وایر» از دوستی و میهمان‌نوازی‌ که تجربه کرده بود:«همه باید شما را به بهترین دوست، مادر و گربه‌شان معرفی می‌کردند»، زیبایی‌های شیراز و این‌که چگونه توانست از ازدواج با یک آخوندزاده در تبریز بگریزد، برای ما می‌گوید.

پیش از این که به ایران سفر کنی چه انتظاری از فضا و جامعه ایرونی داشتی؟

  • من در حوزه رسانه و تلویزیون کار می‌کنم؛ می‌دانم که تبلیغات بد رسانه‌ای به چه معناست و می‌دانستم که اوقات خوشی در ایران خواهم داشت، ولی تجربه‌ام بسیار فراتر از انتظارم بود. همیشه می‌خواستم به ایران سفر کنم، این‌جا در دبی همکارانی ایرانی دارم، به همین سبب آن‌قدرها هم برایم بیگانه نبود.

به خانواده‌ات گفته‌ بودی که به ایران می‌روی؟ دوستانت چه می‌گفتند؟

  • دوستان خوبم به راستی شگفت زده شده و نگران بودند. می‌پرسیدند «واقعا لازمه که با عملیات آرگو تو رو بیرون بیاوریم؟!» به پدر و مادرم نگفته بودم که دارم می‌روم، ولی هر دو، سه روز یک بار زنگ می‌زدم و می‌گفتم من سر کارم. شما چطورید؟ نقشه‌ام این بود که آن‌ها ندانند به این سفرمی‌روم و پس ازاین که ماجرا تمام شد، در یک میهمانی خانوادگی عمویم ویدیو را به پدر و مادرم نشان دهد و واکنش وحشت‌ زده آن‌ها را ثبت کند. درآخر وقتی که این اتفاق افتاد و آن‌ها ویدیو را دیدند، پدرم گفت تو کی رفتی ایران؟ و مادرم پرسید «ایران کجاست؟» واقعا ضد حال بود!

سفرت چگونه بود؟

  • همه چیز در آخرین لحظه اتفاق افتاد. در دبی دوستی ایرانی داشتم که خیلی به هم نزدیک شده بودیم، به خاطر پیچیدگی اوضاع، تنها راهی که می‌شد ایران را به همراه دوستم در نقش راهنما تجربه کنم این بود که بی‌درنگ به راه بیفتیم. بلیتم را سه ساعت پیش از پرواز گرفتم و حتا نمی‌دانستم که باید روسری سر کنم. همه چیز تجربه‌ای جدید بود. به تبریز، شیراز، اصفهان و تهران رفتم. دوستانم مرا با اتوبوس از شهری به شهری می‌فرستادند و مواظب بودند که همه جا از من مراقبت شود و خبر می‌گرفتند که به سلامت رسیده‌ام یا نه. کمی احساس یک حیوان خانگی را داشتم که عالی بود.

احساس امنیت می‌کردی؟

  • در تمام مدت خیلی احساس امنیت می‌کردم؛ حتا در واقع بیش‌تر از اروپا که خیلی جالب است. شاید به خاطر این است که رفت‌ و آمد توریستی خیلی کم است و مانند اسپانیا دزد و جیب‌بر نمی‌بینی. یک هفته تمام حتا یک گردشگرهم ندیدم و کارت پستال هم پیدا نمی‌کردم. وقتی بالاخره یک کارت پستال پیدا کردم، نتوانستم آن را بفرستم.

رفتار مردم با تو چگونه بود؟

  • مردم خیلی گرم بودند، به‌ویژه در تبریز. من حتا نامش را هم نشنیده بودم. زمانی که به آن‌جا رسیدم کمی جلب توجه می‌کردم، هیچ کس دیگری از شرق‌ آسیا را در آن‌جا ندیدم. زن‌ها به من نگاه می‌کردند، لبخند می‌زدند و در گوش دوستان خود چیزی می‌گفتند. من هم لبخند می‌زدم و می‌گفتم «سلام» و آن‌ها شگفت‌ زده و خوشحال می‌شدند. همه با من مانند بهترین دوست‌شان رفتار می‌کردند و احساس یک پاندا به من دست داده بود. احساس غریبی بود. زنانی را می‌دیدم که حتا وقتی در ماشین بودم به من اشاره می‌کردند و هیجان‌زده می‌شدند و من دست تکان می‌دادم و برای هم دست تکان می‌دادیم.

ویدیویی که ساخته‌ای، خیلی جذاب و پراحساس است. آیا ایران از دید تو و از نگاه زیبایی شناختی می‌تواند منبع الهام باشد؟

  • اصلا انتظار صحنه‌هایی چنان شگفت‌‌آور را نداشتم. تالار آینه در شیراز شگفت‌آورترین چیزی بود که در زندگی‌ام دیده بودم. انتظار آن همه سرسبزی را نداشتم. تجربه نشاط آوری بود. به تازگی از سفرهایم فیلم می‌سازم، ولی این یکی از هر جهت از قبلی‌ها فراتر بود. تجربه‌ای واقعا عالی بود، پر از اتفاقات بی‌نظیر.

ایرانی‌های جوان از نگاه تو چه اندازه در جریان رویدادهاو تحولات دنیای امروز بودند؟

  • این که چگونه همه از راه اینترنت به هم متصل می‌شوند، شگفت‌‌زده‌ام می‌کند. دخترخاله کسی که در فیلم بود، آن را در امریکا دیده و به اشتراک گذاشته بود. مکان، دیگر اهمیتی ندارد. همه دارند در مورد تجربه‌های منحصر به فردشان از زندگی حرف می‌زنند.

هیچ‌گاه کسی بهت گفت که از غرب عصبانی است؟

گفتگو با مندی تی, عکاس سنگاپوری عاشق ایران

  • مردم عصبانی و خشمگین نبودند. از دوستانم پرسیدم که می‌توانم چیزی را برایشان با پست «دی اچ ال» بفرستم و آن‌ها خیلی عادی می‌گفتند که به خاطر تحریم‌ها ممکن است مشکلی با «دی اچ ال»پیش آید. دایم از تحریم‌ها شکوه نمی‌کردند. ما سنگاپوری‌ها با وجود این که دلیل زیادی هم برای شکایت نداریم، در غر زدن بدترین هستیم. انگار جوانان ایرانی بیش‌تر امیدوار بودند. برخی برنامه ادامه تحصیل در خارج از کشور داشتند، ولی خشمگین نبودند. فکر می‌کنم این عالی است. عصبانیت هیچ چیزی را حل نمی‌کند. بیش‌تر مردم نگاهی مثبت داشتند.

آیا در ایران احساس امنیت می‌کردی؟ زمانی بود که ندانی چه ممکن است پیش آید؟ کسی بهت گفت که روسری‌ات را درست کنی؟

  • من تنها کسی بودم که درباره روسری‌ام نگران بودم. دوستانم دایم می‌گفتند که مشکلی ندارد. ولی من مدام به سرم دست می‌زدم که ببینم هنوز سر جایش هست یا نه. همه خیلی مهربان بودند. مردم بیش‌تر کنجکاو بودند که بدانند من از کجا می‌آیم و در ایران چه می‌کنم. یک بار به دوستانم نشان دادم که چگونه برنج را با چوب غذاخوری چینی و از توی کاسه می‌شود خورد.

واکنش به فیلمت تا به حال چگونه بوده است؟

  • باورم نمی‌شد این‌ همه واکنش مثبت دریافت کنم. فیلم بارها و بارها در فیس‌بوک به اشتراک گذاشته شده است و من سعی کرده‌ام از تک تک افراد تشکر کنم. یک نفر برایم نوشت که از پدر و مادری ایرانی در برزیل به دنیا آمده و بزرگ شده است، ولی هرگز نتوانسته ایران را ببیند. گفت به خاطر ویدیوی من احساس کرده که انگار آن‌جاست. این که بتوانی به ایرانی‌هایی که هرگز در ایران نبوده‌اند یا در تبعید‌ هستند و یا کسانی که ایران را بد فهمیده‌اند این‌گونه کمک کنی، باور کردنش سخت است. شاید این قدم کوچکی در مسیر درست باشد.

ایران را در مقایسه با امارات چگونه می بینی؟

  • ایران به خاطر روسری کاملا متفاوت است و کلوب‌های شبانه هم ندارد. تعداد کلوب‌ها در دبی مسخره است، چون به شکل قانونی نمی‌شود در آن‌ها الکل فروخت مگر در هتل و 600 هتل در دبی است که این تعداد خنده‌داراست. من خیلی مشروب نمی‌خورم، ولی چون در دبی نمی‌شود در سوپرمارکت الکل خرید، همیشه وقتی سفر می‌کنم فکر می‌کنم باید بخرم تا جبران کنم. یک روز در ایران مشروب قاچاق خریدیم. سوار ماشین شدیم و نمی‌دانستم به کجا می‌رویم. بعد یک تلفن شد و یک نفر از آسمان با یک کیسه پلاستیک پیدایش شد. این کاری است که ما در دبی هم می‌کنیم. شباهت خریدن مشروب غیرقانونی است. دبی کاملا متفاوت است. هیچ کس برای همیشه آن‌جا نمی‌ماند، پس ذهنیتی گذرا وجود دارد. اولین چیزی که از کسی می‌پرسی این است که چه مدت آن‌جا بوده و فکر می‌کند تا کی خواهد بود. ولی در ایران همه اهل همان‌جا هستند و بسیاری احتمالا همیشه خواهند ماند. ولی آدم‌های زیادی هم هستند که برنامه‌شان رفتن است. برایم تعجب آور بود که مردم خیلی تحصیل کرده بودند. آدم‌های زیادی را هم می‌دیدی که یا دو تا مدرک کارشناسی ارشد داشتند یا یک دکترا. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.

چیز واقعا به یاد ماندنی‌ در طول سفرت اتفاق افتاد؟

گفتگو با مندی تی, عکاس سنگاپوری عاشق ایران

  • هنگامی که در تبریز بودم، یک آخوند دیدم و دوستم از من پرسید که اگر دوست دارم عکسی از او بگیرم. من به عنوان یک و دختر شرق آسیایی کنجکاوی او را بسیار برانگیختم پرسید من آن‎جا چه می‌کنم. آن آخوند و دوستم مدتی گپ زدند، خندیدند، به من نگاه کردند و باز گپ زدند. آخر سر دوستم گفت که او پرسیده که من دلم می‌خواهد زن پسر او بشوم و دوستم تقریبا از طرف من رضایت داده بود! ازش یک عکس دارم.

بهترین چیزی که خوردی چه بود؟

  • فالوده. خدای من! هر روز می‌خوردم. هرگاه که اسمش را می‌شنیدم چشم‌هایم برق می‌زد. بالاخره کار به جایی رسید که دوستانم شروع کردند به گفتن کلمه «فالوده» که تنها واکنش من را ببینند. وقتی برمی‌گشتم برای تداوم دادن به حس سفرم کوبیده، کوکو سبزی و فالوده سفارش دادم. دنبال دستور فالوده می‌گردم، اگر داشته باشی.

دوباره به ایران برمی‌گردی؟

  • (به فارسی)حتما می‌خواهم برگردم.

ثبت نظر

استان کرمان

چهار عضو باند وحشت کرمان به اعدام محکوم شدند

۴ شهریور ۱۳۹۲
خواندن در ۱ دقیقه