close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
جامعه مدنی

دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !

۳۱ خرداد ۱۳۹۲
آسيه اميني عکس: جواد منتظری
خواندن در ۷ دقیقه
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !
دربگشا " آزادي" وگرنه از ديوار مي آيم !

بچه كه بودم ، علاقه من به فوتبال در آلبومي خلاصه مي شد، كه در رقابت با خواهرم، عكس چند فوتباليست را در آن جمع كرده بودم. بزرگتر كه شديم تماشاي بازيهاي مهم ملي و بين المللي هم به آلبوم عكسها اضافه شد. البته فقط در حد نود دقيقه نشستن پاي تلويزيون. در خانه ما آدرنالين خونمان كمتر با صداي سوت داورهاي زمين فوتبال كم و زياد مي شد. شايد اگر برادري داشتيم ، وضع جور ديگر بود. ولي ما فوتبال را با لمس توپ و تور و "گل كوچيك" و "تيغي" نشناختيم. فوتبال را در قاب تلويزيون لمس كرديم. 

اين مقدمه دليلي بود براي اينكه بگويم رفتن به استاديوم ورزشي، براي من هرگز آرزو نبود. اما وقتي سال ٨٣ و ٨٤، مساله ورود زنان به استاديومهاي ورزشي در میان برخي از گروه هاي زنان مطرح شد، انگار براي نخستين بار با اين واقعيت روبه رو شدم كه " حتا اگر مي خواستم هم نمي توانستم!".
اما مهمتر از خواست فردي ما، مساله اين است كه برای بسياري از دختران جوان، رفتن به ورزشگاه ها و تماشاي مستقيم بازيها مثل آرزويي بوده است كه به خاطرش حاضرند هر ريسكي را بپذیرند. شرح اين ماجرا را لابد در فيلم آفسايد جعفر پناهي ديده ايد. 
اعتراض عمومي - استاديوم آزادي - بازي ايران/ بحرين - ٢٠٠٦
براي بسياري از فعالان زن سال ۸۴ نقطه عطفي در مبارزه براي حقوق برابر است. در بهار اين سال كه فصل پر رونق جلسه هاي "هم انديشي زنان" بود، بعد از دو دهه سكوت عمومي در برابر از دست رفتن قدم به قدم حقوق زنان ، براي اولين بار گروهي از زنان تصميم گرفتند كه براي عمومي تر شدن خواسته هاي زنان و درگير كردن بدنه جامعه با مسائل زنان يك تجمع اعتراض آميز ولي صلح آميز برگزار كنند كه عمدتا مساله تغيير قانون براي رفع نابرابري حقوقي بين مرد و زن را به خيابان ببرد. 
نوشتن درباره روند تجمع زنان در ٢٢ خرداد ٨٤، موضوع اين يادداشت نيست. آنچه مي خواهم از آن بنويسم مربوط به سه روز قبل از آن رخداد است.
آن روزها برخلاف امروز، كه بحث مطالبات به نامه نگاري هاي فراوان ختم شده، خواسته زنان عمومي كردن مطالبات از طريق ورود به مكانهاي عمومي بود. ويژگي ديگر آن دوران گل كردن وبلاگهاي پر بيننده زنان بود. يكي از اين اتفاقاتي كه محصول مشترك اين دو پديده بود، اعتراض زنان به بسته بودن در " آزادي" به روي زنان و دختراني بود كه مي خواستند فوتبال را با چشم خودشان ببينند نه با دوربين صدا و سيما. 
جلسه هاي زيادي برگزار شد. سوالهاي زيادي مطرح بود. نه فقط سوالهايي كه ديگران مطرح مي كردند، بلكه حتا سوالهايي كه خودمان داشتيم. چرا، چگونه، كجا، چه زماني، با چه شعاري، با چه نشاني؟ آيا دعوت عمومي كنيم تا جمع بزرگتري تشكيل دهيم؟ اگر برخورد شديد بود مسووليت اين كار با كيست؟ چگونه خودمان را هدايت كنيم كه جمعيت از هدف و خواسته اش منحرف نشود؟ اگر برخورد شد، چه كنيم؟ و ده ها سوال ديگري كه هنوز برايشان جواب روشني نداشتيم. اما بازي هاي مقدماتي جام جهاني درحال برگزار شدن بود و روز بازي بحرين و ايران خيلي زود فرا رسيد. 
روسري سپيدها 
 روز قبل از بازی آخرين برنامه ريزي ها انجام شد؛ روسري سپيد مي بنديم به نشانه اينكه با كسي دعوا نداريم و خواسته‌مان كاملا مسالمت جويانه است. نوارهاي قرمز به پا مي بنديم به نشانه خط قرمز آزادي براي زنان. شعارهايمان حول و حوش 'حق من، نيمي از آزادي' بود. 
نامه اي نوشتيم و عده اي داوطلب شدند به استانداري تهران ببرند. در اين نامه تصريح كرديم كه به استاديوم آزادي مي رويم و حفظ امنيت ما با پليس است: " ما معتقدیم در طول سال های سکوت و انتظارمان شاهد هیچ تلاشی از سوی مسئولانی که نگران امنیت ما هستند برای بهبود فضای ورزشگاه ها صورت نگرفته است.
ما معتقدیم هیچ چیزی نمی تواند توجیه کننده مسئولیت ناپذیری متصدیان امر باشد چرا که وظیفه حفظ امنیت و حرمت شهروندان ایرانی در هر گوشه ایران بر عهده پلیس و نیروهای انتظامی است...."
روز بازي در يكي از كوچه هاي فرعي ميدان هفت تير اتوبوسي منتظرمان بود. 
بيش از سي نفر شده بوديم. برخي از ما در گروه هاي مختلف زنان با هم كار كرده بوديم و برخي از چهره ها هم جديد بودند. 
در اين جمع، دختران جوان وبلاگر، روزنامه نگار، وكيل ، مددكار اجتماعي و پژوهشگر اجتماعي بودند كه تقريبا همه به طور فردي يا از طريق اينترنت خبردار شده بودند و همگي هم دختران و زناني بودند كه صرف تماشاي فوتبال برايشان مهم نبود. بلكه آمده بودند تا از حق تماشاي فوتبال دفاع كنند. 
آن روز اتفاقي كه در ذهن من افتاد تجربه اي بود كه هميشه با من مانده است. اينكه استبداد يك ماشين آهني نيست. سيستم نابرابر از آدمها و رفتار آنها تشكيل شده و آدمها قابل درك كردن و درك شدن اند. 
ما رفتيم. جلوي دروازه ورودي ورزشگاه صدهزار نفري روي زمين نشستيم. زنان ديگري هم خبردار شده و آمده بودند. دورتادورمان پليس سبزپوش حلقه زد. بلند بلند سرود مي خوانديم اما نفس در سينه حبس بود و زير لب به هم دلگرمي مي داديم: " اي زن اي سرود زندگي ، به سر رسيد زمان بندگي، رهايي زنان ممكن است، اين جنبش زاينده آن است...." 


بزن و بكوب
ورزشكاران با اتوبوس آمدند . دروازه ديگري برايشان گشوده شد. تا ما برسيم و بنشينيم وسط راه، پليسها حمله كردند. باتومها فرود آمد. پراكنده شديم. اتوبوس رد شد. در را روي ما بستند. دروازه بزرگ فلزي رفت روي پاي محبوبه عباسقلي زاده و او كه به زمين افتاده بود فريادش به آسمان رفت. 
خوشبختانه دست به فرياد محبوبه آنقدر خوب بود كه مسوول حراست ورزشگاه يا پليس مسوول ورزشگاه - نمي دانم كدام بود كه وارد چانه زني با زنان شد - را به آن گوشه شلوغ بكشاند. آمبولانس رسيد و من با مصدوم تجمعمان راهي بيمارستان شدم. نتيجه چانه زني را در عكسهاي اين يادداشت ببينيد. 
زنان توانستند آن روز به ورزشگاه صدهزار نفري بروند. وقتي در بيمارستان بودم، تلفنم زنگ زد. صداي كر كننده ورزشگاه اشكم را در آورد. صادقانه بگويم خيلي اميد داشتيم. اميدي كه تنها يك سال بعد، كنج دلها خزيد و دملي سربسته شد.
زنان براي اولين و آخرين بار دسته جمعي بر سكوهاي آزادي نشستند. 
 يادي از وبلاگستان زنان
اتفاقي كه بعد از ورود به استاديوم افتاد كمتر از حضور زنان در استاديوم نبود. همه ما تجربه هايمان را نوشتيم. ديگران اين تجربه را نقل كردند و رسانه هاي رسمي ناچار به توجه به آن شدند. اينطور بود كه سياستمداران هم، هرچقدر هم كه تا آن زمان ورود به چنين مساله اي را سخيف دانسته و از ورود به آن پرهيز داشتند، ناچار به ديدن شدند. 
هرچند كه همان زمان هم خانم عشرت شايق، نماينده اصولگراي مجلس هفتم، اين حركت زنان را ناشي از شكم سيري دانست و گفت : " مشكل خانم هاي كشورما نگاه كردن فوتبال نيست، ولي متاسفانه برخي براي جذب راي مردم، مسئله كوچكي مانند عدم حضور زنان در ورزشگاه را بزرگ نمايي مي كنند." 
با اين وجود دمي مانده بود تا انتخابات رياست جمهوري و بازار تبليغات داغ بود. كانديداهاي رياست جمهوري قول دادند موضوع را پي گيري كنند و امكان ورود زنان به ورزشگاه ها فراهم شود. پس مساله آنقدرها كه فكر مي كرديم پيچيده نبود؟ 
اما امان از اينكه در روزهاي قبل از انتخابات كمتر چيزي در ايران پيچيده است و به محض گذشتن خر مراد از پل انتخابات، آش همان آش است و كاسه همان کاسه. 
لافي كه خريدار نداشت
يكي از اولين پيغامهاي محمود احمدي نژاد بعد از نشستن بر صندلي رياست دولت، رفتن به سراغ وعده ورود زنان به استاديوم‌ها بود. وعده اي كه خيلي زود هم از سوي روزنامه كيهان و هم برخي از آيت‌اله هاي قم به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. 
يك روزه زعماي قم و سردبير روزنامه كيهان علم برافراشتند تا مانع ورود زنان به استاديومهاي غرق در منجلاب فساد شوند! فسادي كه اصطلاح عرفي آن همان " شير سماور" است كه قبل از هرچيز ديگر حق ورود زنان به استاديومها را نشانه رفته بود. 
آيت اله ها دست به كار شدند و فتواها نوشته شد. فاضل لنكراني حضور زنان را، حتا در جايگاه خاص، جايز ندانست و مكارم شيرازي همه ورزشگاه هاي جهان را به شهادت گرفت تا بگويد: " در همه‌جاي جهان ورزشگاه‌هاي فوتبال به عنوان مكان‌هاي نا امني شناخته مي‌شوند كه درگيري، زد و خورد و حتي گاه كشته‌هايي در پي دارد." او به زنان توصيه كرد كه " وقتي همه در خانه به راحتي مي‌توانند اين مسابقات را به صورت زنده در تلويزيون ببينند، چه ضرورتي وجود دارد كه بانوان و خانواده‌ها در فضاي نا‌امن ورزشگاه‌ها و در اين اماكن حضور پيدا كنند؟"
همه نگران سلامت روح و روان ما زنان بودند. آنها از شنيدن شعارها و حرفهاي زننده و ناسزاهاي احتمالي كه قرار بود به داور يا تيم مقابل حواله شود، مي ترسيدند. عجيب اينكه هيچ كس نگران مردان و هزاران پسر نوجوان و جواني كه در معرض اين آسيب رواني، جسمي، جنسي بودند نبود.
و عجيب‌تر اينكه لابد علماي شهر مقدس نمي دانستند كه در همه بازيهاي مهم هميشه عده اي از زنان هنرپيشه يا زناني كه از امكان ويژه ورود به استاديوم استفاده مي كنند، در معرض سماورهاي خطرناك استاديوم هستند. 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

عکس های حسین سلمانزاده از نا آرامی های ترکیه - آنکارا-جمعه بیست...

۳۱ خرداد ۱۳۹۲
وبلاگ خارجی
خواندن در ۱ دقیقه
عکس های حسین سلمانزاده از نا آرامی های ترکیه - آنکارا-جمعه بیست و یکم ژوئن