close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

مرگ زنگ خانه ثریا حکمت را زد

۲۰ فروردین ۱۳۹۵
اهالی ایران وایر
خواندن در ۳ دقیقه
مرگ زنگ خانه ثریا حکمت را زد
مرگ زنگ خانه ثریا حکمت را زد

شیما شهرابی

صدایش دیگر صلابت قبل را نداشت، کلمه‌ها را شمرده نمی‌گفت و جمله‌ها را نصفه و نیمه رها می‌کرد. تصویرش مدام جلوی چشمم رژه می‌رفت. تصویر زنی با چشمان نافذ و ابروهای کمانی، زنی که بیشتر نقش زن‌ها‌ی پولدار و پرمدعی را باز ی کرده بود و حیف که همه آن‌ها نقش بود. هفت هشت ماه پیش، درست همان وقت که خبرگزاری‌ها نوشتند، مصاحبه کرده و گفته صاحبخانه می‌خواهد اثاثیه‌ام را بیرون بریزد و قرار است گوشه خیابان چادر بزنم، با او تماس گرفتم، آن روزها خیلی‌های دیگر سراغ ثریا حکمت را گرفتند. هنرپیشه ‌ای که فیلم‌ها و سریال‌های زیادی در کارنامه‌اش دیده می‌شد از «ای ایران» ناصر تقوایی تا سریال پرطرفدار «آپارتمان» اصغر هاشمی و فیلم پرفروش «آواز قو». سال‌های دهه هفتاد او یکی از پرکارترین هنرپیشه‌های تلویزیون بود و  یکباره چنان محو شده بود که هیچ‌کس یادش نمانده بود، روزی روزگاری مردم در خیابان از او امضا می‌خواستند و عکس یادگاری.

 ثریا حکمت پای تلفن قصه زندگی خودش را می‌گفت، او این بار نه برای گرفتن سیمرغ مصاحبه می‌کرد و نه از بازیگری حرف می‌زد، او زندگی واقعی خودش را به تصویر می‌کشید. انچه او را وادار به مصاحبه کرده بود فقر و تنگدستی مطلق بود. جمله‌هایش را کوتاه می‌کرد بعد از هر جمله می‌پرسید: «من هنرپیشه بدی بودم؟ من را یادتان هست.» بعد دوباره از اجاره خانه و نشستن پشت در اتاق وزیر ارشاد می‌گفت و یکباره یادش می‌امد که مردم در خیابان از او امضا می‌گرفتند و می‌گفت: «باور کن من هنرپیشه خوبی بودم ، آدم‌ها به من لبخند می‌زدند، امضا می‌خواستند، عکس می‌گرفتند، با انگشت مرا به همدیگر نشان می‌دادند.» چند بار بغض کرد و هر بار گفت: « از ده سال پیش که دندان‌هایم را کشیدم دیگر نتوانستم بازی کنم.» چرایش شوک محکم‌تری بود: «پول نداشتم دندان‌هایم را درست کنم، لثه‌هایم تحلیل رفت. بدون دندان هم که نمی‌توانم جلوی دوربین بروم.» همین‌جا چند ثانیه‌ای مکث کرد و گفت: ـ«آدم‌ها باید قدر لحظه‌ها را بیشتر بدانند ممکن است مثل من یک روز عکس‌شان روی مجله زن روز باشد و یک روز به خاطر یک سقف سرگردان باشند.» بعد به بازیگران امروزی اشاره کرد و گفت: « زمان ما دستمزد بازیگری زیاد نبود، ما به خاطر عشق و علاقه سراغ این کار رفته بودیم. الان دستمزدها هنگفت شده. من هیچ وقت دستمزدم به یک میلیون تومان نرسید. شاید باورتان نشود اما بیشترین دستمزد را من برای بازی در فیلم «ماه پیشونی» دریافت کردم که هشتصد هزار تومان بود.»  او آن روزها یک هفته‌ای خبر ساز شد و چند مراسم کتابخوانی و تجلیل برایش برگزار شد. چند روز بعد خودش تماس گرفت، این بار صدایش شاد بود گرچه انگار کلمه‌ها باز هم از دهانش سر می‌خوردند. تشکر کرد و گفت: «به همه ان‌هایی که با من مصاحبه کردند، زنگ زدم،  این چند روز هم همکارانم و هم مردم عادی به من لطف داشتند و خیلی‌ها به من کمک کردند. قبل از این هیچ کس زنگ خانه من را نزده بود.» هنوز هشت ماهی نگذشته این بار مرگ زنگ خانه او را زده است. ثریا حکمت به دلیل تشنج و لخته شدن خون بامداد امروز در بیمارستان درگذشت.

خبر را که می‌خوانم، صدایش توی گوشم می‌پیجد: «رفتم خانه سینما، گفتم قبر من را در قطعه هنرمندان بدهید، می‌خواهم قبرم را الان بفروشم که بتوانم اجاره سقف بالای سرم را بدهم. اما این کار را هم نکردند.»

 

 

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

زنان

از مادران خاوران تا مادران اوین

۲۰ فروردین ۱۳۹۵
نرگس توسلیان
خواندن در ۶ دقیقه
از مادران خاوران تا مادران اوین