close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليایی؛ زن‌ها بيشتر دقت می‌کنند

۱۳ اسفند ۱۳۹۳
همایون خیری
خواندن در ۴ دقیقه
در قاب عکس استراليایی؛ زن‌ها بيشتر دقت می‌کنند
در قاب عکس استراليایی؛ زن‌ها بيشتر دقت می‌کنند

به قول يکی از دوستانم در اين شهر از چهل سال پيش همينطور ساخت و ساز می‌کرده‌اند تا همين امروز. حرف بی‌ربطی هم نمی‌زند چون از هر طرفی که می‌روید دستکم بخشی از يک خيابان اصلی را بخاطر کارهای ساختمانی بسته‌اند. بجز بسته بودن خيابان يک منظره ديگر هم زياد می‌بینيد که عبارت است از لباس‌های زرد يا نارنجی که مربوط است به کسانی که درگير کارهای ساخت و ساز هستند. هر کسی که در محوطه‌های در حال ساخت رفت و آمد می‌کند ناگزير است لباس مشخص و کفش کار و کلاه ايمنی بپوشد. خیلی سال پيش از درس و دانشگاه در یک پيمانکاری تصفيه خانه سازی کار می‌کردم. هيچکدام‌مان نه لباس کار می‌پوشيديم نه کسی پیگير می‌شد که بپوشید. با کفش کتانی می‌رفتم سر کار و جلوی چشم خودم يک تکه سنگ افتاد روی انگشت‌های پای يکی از بناها و از شدت جراحت ديگر نتوانست کار کند. خلاصه که از اين مقررات محيط‌های کاری بايد استقبال کرد. توی محوطه دانشگاه روی چمن نشسته بودم داشتم غذا می‌خوردم يک خانمی با لباس کار و کلاه ايمنی آمد نشست آنطرف‌تر. تا می‌نشينيد يک جايی پرنده‌ها هم سرازير می‌شوند و کافی‌ست يک تکه نان بدهيد به يکی‌شان آنوقت باید باقی غذای‌تان را بدهيد و برويد يکی برای خودتان بخريد. غذا دادن به پرندگان غير اهلی هم کار درستی نيست چون چرخه طبيعی شکار و شکارچی را از کار می‌اندازد. يک تکه نان برای‌شان پرتاب کرد. يکی از پرنده‌ها تکه نان را گرفت و باقی‌شان دور همان خانم جمع شدند. گفتم می‌دونی که غذا دادن به پرنده‌ها کار درستی نيست.

زن: آره می‌دونم. اشتباه کردم. حالا ببين چه خبر شده.

من: فکر کنم امروز باید دعوت‌شان کنی خونه‌تون غذا بپزی براشون. اينا دیگه کرم و حشره نمی‌خورن.

زن: منم جای اينا بودم بعد از نون با سس گوجه نمی‌رفتم حشره بخورم.

من: توی کدوم ساختمون کار می‌کنی؟

زن: پشت دانشکده مهندسی معدن.

من: اونجا رو که تازه ساخته بودن.

زن: آره من اونجا کار می‌کردم. الان يک ساختمان ديگه کنارش داريم می‌سازيم.

من: چه کاری انجام ميدی؟

زن: من راننده لیفتراکم. جوشکاری هم انجام ميدم. هر کدوم که نیاز باشه. تو چه کار می‌کنی؟

من: محقق اينجا هستم. زيست‌شناسم.

زن: آها. برای همين حواست به پرنده‌ها بود.

من: آره. ببینم چطوری شد رفتی توی این کار رانندگی لیفتراک و جوشکاری؟

زن: خيلی دوست داشتم کار فنی انجام بدم. رفتم دوره هر دو تا رو دیدم و شروع کردم به کار.

من: کار سختی نيست؟

زن: نه. ليفتراک که فقط توش می‌شينی و گاز ميدی و بارها رو جابجا می‌کنی. جوشکاری هم که کار سختی نيست. عينک می‌زنی و قطعات فلزی رو بهم می‌چسبونی. وزنه سنگین بلند نمی‌کنم که سخت باشه.

من: توی دوره‌ای که می‌دیدی باز هم دختر بود؟

زن: آره سه تای دیگه هم بود. يکی‌شون دوست نزديکمه. بعدش رفت کار با ماشين آلات سنگين رو یاد گرفت الان توی کارهای معدنيه. راننده ماشین‌های حمل سنگه. حقوقش از همکارهای مردش بيشتره.

من: چطور مگه؟

زن: خوب به ماشين‌هایی که بهش میدن بيشتر رسیدگی می‌کنه. کارش رو هم دقيق‌تر انجام ميده. من هم بيشتر حقوق می‌گيرم.

من: لابد به همون دليلی که دوستت بيشتر حقوق می‌گيره.

زن: آره. برای صاحب کار مهمه که وسایل خسارت نبينن. مردها خیلی بد کار می‌کنن. شلخته‌بازی درميارن. بعد يک خرج بزرگ ميذارن روی دست صاحب کار. معمولا زن‌ها بهتر از وسایلی که بهشون ميدن مراقبت می‌کنن.

من: کيفیت کار چطور؟

زن: کيفيت بستگی به خود آدما داره. مثلا جوشکاری‌هایی که من انجام ميدم تميزتره. جوشکارهای مرد بد کار می‌کنن. گاهی مجبور ميشی کارشون رو دوباره انجام بدی. به نظرم زن‌ها توی کارهای کارگاهی بيشتر دقت می‌کنن.

من: ببینم کار روی روحيه‌ت اثر نميذاره. تغيیرت نميده؟

زن: يعنی چطوری؟

من: مثلا با زن‌های ديگه که کارهای اداری دارن نجوشی. يا تحويلشون نگيری.

زن: برای من اينطوری نشده. تو ببين اين کفش‌های بزرگی رو که پوشيدم تا برسم خونه ميندازمشون دور کفش زنانه می‌پوشم. وقتی از کار ميرم بيرون يک آدم ديگه‌ای ميشم. جمعه شب‌ها با دوست پسرم ميريم بیرون خوش می‌گذرونيم. گاهی با دوستای خودم ميرم بيرون. شاید برای کسانی اينطوری بشه ولی برای من نشده.

من: دوست پسرت چه کاره‌ست؟

زن: حسابدار يک شرکت بزرگه. کارش اداريه.

من: ميگم برای اين کاری که می‌کنی پيشرفتی هم هست؟

زن: آره. اگه خوب پيش برم می‌تونم رئيس کارگاه بشم. درآمدش هم خيلی خوبه. همه چيز رو بلدم وقتی کسی کار برام کار می‌کنه می‌دونه با آدم تازه‌کار طرف نيست. الان حقوقم به اندازه دوست پسرمه. شايد هم برم شرکت بزنم برای خودم.

من: خوب من برم ديگه بذارم يک فکری برای اين پرنده‌ها بکنی.

زن: نمی‌خوای بيای نصيحت‌شون کنی دست از سر غذای من بردارن؟

من: نون با سس بهشون دادی ديگه نصيحت گوش نميدن ... هاهاهاهاها.

زن: هاهاهاهاهاها. 

ثبت نظر

ویدیو روز

عروسی با تم داعش

۱۳ اسفند ۱۳۹۳
عروسی با تم داعش