close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

آنچه بر ما گذشت؛ یادداشت «کیوان رحیمیان» از زندان اوین

۹ فروردین ۱۴۰۳
کیوان رحیمیان
خواندن در ۱۰ دقیقه
«کیوان رحیمیان» زندانی عقیدتی از جمله شهروندان بهایی است که نخستین روزهای سال نو را دور از خانه و خانواده در زندان اوین سپری می‌کند
«کیوان رحیمیان» زندانی عقیدتی از جمله شهروندان بهایی است که نخستین روزهای سال نو را دور از خانه و خانواده در زندان اوین سپری می‌کند
این زندانی ۵۹ ساله بهایی در یادداشتی با عنوان «آنچه بر ما گذشت» که به مناسبت روز تولد «فرشته سبحانی» همسر فقیدش از زندان نوشته، به شرح زندگی خود در نبود همسرش می‌پردازد
این زندانی ۵۹ ساله بهایی در یادداشتی با عنوان «آنچه بر ما گذشت» که به مناسبت روز تولد «فرشته سبحانی» همسر فقیدش از زندان نوشته، به شرح زندگی خود در نبود همسرش می‌پردازد

«کیوان رحیمیان» زندانی عقیدتی از جمله شهروندان بهایی است که نخستین روزهای سال نو را دور از خانه و خانواده در زندان اوین سپری می‌کند. این زندانی ۵۹ ساله بهایی در یادداشتی با عنوان «آنچه بر ما گذشت» که به مناسبت روز تولد «فرشته سبحانی» همسر فقیدش از زندان نوشته، به شرح زندگی خود در نبود همسرش می‌پردازد. کیوان در این نامه به انواع تبعیضات وارده در این سال‌ها بر خود، خانواده و بهاییان ایران اشاره می‌کند.

***

کیوان رحیمیان، روانشناس و مترجم بهایی است. برادر کیوان، کامران رحیمیان به عنوان نخستین مُعرف روش «ارتباط بدون خشونت» یا زبان زندگی در روانشناسی ایران شناخته می‌شود. کیوان و فرشته با ترجمه کتاب‌های مرتبط با «زبان زندگی» در معرفی این روش نوین روانشناسی در بین جامعه فرهنگی و علمی کشور موثر بودند. 

آقای رحیمیان پیش از زندان اخیر، دو دفعه دیگر در طی سال‌های ۱۳۸۳ و ۱۳۹۱ بازداشت و زندانی شده است. نخستین بار، کیوان و همسرش با همدیگر بازداشت شدند در حالی‌که «ژینا»، کودک خردسال ایشان در بیرون از زندان چشم به راه برگشت مادر و پدر خود بود.

 اما مرتبه دوم، کیوان چند ماه بعد از درگذشت فرشته راهی زندان شد تا حکم پنج سال حبس خود را به اتهام تدریس روانشناسی به جوانان بهایی در زندان بگذراند. «ژینا»ی ۱۱ساله پنج سال را دور از پدر و مادر در کنار «آفاق»، مادر کیوان گذراند. «رحیم رحیمیان» پدر کیوان در ۱۵فروردین۱۳۶۳ به اتهام پیروی از آیین بهایی اعدام و در محل نامعلوم از گورستان خاوران دفن شد.

در ادامه، یادداشت کیوان را خطاب به فرشته، همسرش می‌خوانیم:

آنچه بر ما گذشت

بازگویی آنچه در این چند ساله بر ما گذشت یا آرامش و سکون در عین درد، امید در عین ناامیدی، مباهات و رضایت در عین تاسف و افسوس!

فرشته عزیزم، 

بعد از هفت یا هشت سال مجددا از زندان برایت می‌نویسم که در این سال‌ها بر ما چه گذشت. در ابتدا مایل بودم به مناسبت سالگرد صعودت در ۲۴بهمن بنویسم، بعد نظرم تغییر کرد و هفتم فروردین، سالگرد تولدت را برای این منظور انتخاب کردم. ترجیح می‌دهم بهانه این یادداشت تجلیل از خلق آرزوها و یا زندگی باشد که تولد یکی از نمادهای آن است.  در این سال‌ها تغییرات بسیاری در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی ما صورت پذیرفته است. 

از مهم‌ترین آنها شروع می‌کنم. ژینا در ششم مهر ۱۴۰۱ با احسان زندگی مشترک‌شان را شروع کردند و خانه‌ی عشق‌شان با یکدیگر را بنا کردند. این روز نقطه عطفی در زندگی او و طبعا من است و شاید پس از این روز، من یکی از قول‌هایی که در آخرین روزهای زندگی‌ات مبنی بر اتمام کارهای ناتمام دادم، وفا کرده باشم. منظورم همراهی ژینا در مسیر رشد و بالندگی تا به استقلال کامل برسد و خانواده‌ی خودش را تشکیل دهد. نمی‌دانم آیا همان گونه که شایسته‌ی ژینا و تو بود، توانستم عمل کنم یا نه؟

نمی‌دانم با چه کلمه‌هایی شادمانی و شکرانه‌ای را که در دل بابت ازدواج ژینا داشتم وقتی در روز ۲۷تیر۱۴۰۲ سوار ماشین ضابطین از پارکینگ خانه به مقصد زندان اوین بیرون آمدم، بیان کنم. من با خیالی به مراتب آسوده‌تر از سال‌های ۸۳ و ۹۱ وارد زندان شدم هرچند اتفاق‌های ماه‌های بعد این آسودگی خاطر را به طور کامل از بین برد.

ژینا در خرداد ۹۷ دیپلم گرفت و در تیرماه همان سال کنکور داد و در  دانشگاه آزاد قزوین در رشته مهندسی صنایع قبول شد. برای ثبت نام با هم رفتیم و تا صدور کارت دانشجویی رسیدیم که به علت بهایی بودن کارت را تحویل ندادند و گفتند هفته بعد تماس می‌گیریم تا برای ثبت نام بیایید. خبری از آنها نشد و نهایتا این ثبت نام صورت نگرفت.

 دوماه بعد وقتی یکی از آن افراد ژینا را در خیابان دیده و شناخته بود با اظهار تاسف گفته بود اگر ثبت نام هم می‌کردی ما موظف بودیم بعد از چند ماه اخراجت کنیم. (آن سال ژینا در موسسه علمی هم حسابداری قبول شد و نخواند) سال بعد مجددا کنکور داد و در واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد در رشته مهندسی شیمی با گرایش مواد غذایی قبول شد و شروع به تحصیل کرد و هم زمان در موسسه علمی رشته مدیریت را که (مانند تو) دوست داشت، شروع کرد. 

حدود دو سالی که آنجا درس می‌خواند دو بار توسط حراست احضار شد و سوال‌هایی از او در مورد اعتقادش پرسیدند و یک بار هم فردی به او گفته بود نمی‌گذاریم تو درس بخوانی. در اواخر این دوره هم به دو هم کلاسی‌اش پیغام‌هایی مبنی بر توصیه به انصرافش می‌دادند. ژینا بعد از گذراندن واحدهای لازم تصمیم گرفت به تحصیلش با اخذ مدرک کاردانی اتمام بخشد. متاسفانه چندین ماه تلاش او منجر به اخذ مدرک نشد و هر بار به عقب می‌انداختند و تا این زمان هم مدرکش را نگرفته است. 

خیلی عجیب است بعد از ۴۰ سال هنوز جوانان بهایی از حق تحصیل به عنوان یکی از اساسی‌ترین حقوق اولیه شهروندی محروم هستند و با گذشت این همه سال ژینا مانند من، تو و بسیاری دیگر از جوانان مورد تبعیض قرار می‌گیرد!

بعد از سال ۸۴ وقتی نماینده دولت در سازمان ملل اعلام کرد ستون مذهب در فرم کنکور به منظور انتخاب محتوا برای امتحان بینش دینی است، بهاییان برای نشان دادن حسن نیت اسلام را انتخاب کرده و می‌کنند ولی تا همین امسال، همه ساله تعداد زیادی از جوانان نقص پرونده و تعداد کمتری مانند ژینا ثبت نام می‌شوند. از میان ثبت نام شدگان هم تعدادی قبل از اتمام تحصیل اخراج می‌شوند و معدودی هم به جهت نشان دادن این که بهاییان از حق تحصیل برخوردار هستند فارغ التحصیل می‌شوند و از بین فارغ التحصیلان هم بعضی مدرکشان را نمی‌توانند بگیرند.

 محرومیت از حق تحصیل بعد از انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۶۱ با جوانان بهایی و جوانانی با گرایش‌های سیاسی خاص آغاز و تاکنون با دانشجویان ستاره دار و یا اخراج از دانشگاه برای زندان بودن...ادامه داشته و دارد.

در این چند سال من علاوه بر چاپ کتاب پرورش محبت‌آمیز کودکان (تو ترجمه‌اش را شروع کردی و فرصت اتمامش را نیافتی و جزء قول‌های من برای اتمام کارهای ناتمام، در زندان آن را به طور کامل ترجمه کردم) دو کتاب دیگر نیز چاپ کردم. متاسفانه از اسفند۱۴۰۰ حق بازنشر همه‌ کتاب‌ها و چاپ کتاب جدید از من و کامران سلب شد و با تمام تلاشی که در سال ۱۴۰۱ کردیم به نتیجه‌ای نرسیدیم و ما به عنوان بهایی از یکی دیگر از از حقوق شهروندی خود یعنی نشر کتاب با مجوز قانونی (علی رغم تایید محتوای آنها توسط وزارت ارشاد) محروم شدیم.

 اخیرا در همین اسفند نام تو هم به ممنوع القلم‌ها اضافه شده است و حتی از تو که ۱۲ سال پیش از این اعلام رفته‌ای و کتاب‌هایت بارها چاپ شده است، نگذشتند. 

حقوق شهروندی نه فقط ما بلکه تعداد دیگری از مولفان، محققان و مترجمان صرفا به علت باورهای اعتقادی، سیاسی یا فعالیت‌های اجتماعی‌شان محروم هستند و این سوای ممیزی‌های زیادی است که در محتوای کتاب‌ها صورت می‌گیرد و عملا آزادی قلم را سلب می‌کند.

فرشته عزیزم در ۲۷تیر۱۴۰۲ به اتهام تبلیغ آیین بهایی از طریق کلاس‌های روانشناسی و اجتماع و تبانی بر علیه امنیت ملی بازداشت شدم. همان روز اول به مدت یک دقیقه و پنج روز بعد به مدت سه دقیقه تلفنی با ژینا و مامان صحبت کردم ولی به مدت ۴۳ روز از حق هرگونه تماسی محروم بودم. ۴۵ روز را در سلول‌های انفرادی بازداشتگاه‌های اوین و ۲۲ روز را در سوئیت پنج نفره‌ای که امکاناتش مانند انفرادی بود و بقیه‌اش را هم در عمومی ۲۰۹ گذراندم. در ۱۵آبان وارد اندرزگاه چهار زندان اوین شدم.

 در ۲۵ بهمن حکم خود را از قاضی صلواتی دریافت کردم. پنج سال حبس تعزیری برای تبلیغ آیین بهاییت از طریق کلاس‌های روانشناسی! (کاملا نادرست است و همه‌ی افرادی که چه به صورت فردی و چه گروهی در کلاس‌های من شرکت کرده‌اند گواه این واقعیت هستند که من کلمه‌ای از آیین بهایی و یا بهایی بودنم نگفته‌ام و چه بسا بسیاری از آنها نمی‌دانستند بهایی هستم.) چهار سال به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور (این هم عاری از حقیقت است)، شش سال محرومیت از حقوق اجتماعی و پنجاه میلیون تومان جریمه محکوم شدم  و الان در نهمین ماه حبس خود هستم. 

در این چند ساله هم بازداشت و زندانی شدن تعدادی از بهاییان مانند ۴۵ سال گذشته ادامه داشته و محکومیت به خاطر عضویت در گروه (جامعه بهایی) به قصد بر هم زدن امنیت کشور، تبلیغ علیه نظام (تبلیغ آیین بهایی) و اجتماع و تبانی با قصد برهم زدن امنیت کشور در جریان است و هم اکنون تعداد دیگری از بهاییان مانند من در زندان هستند و یا منتظر ورود به آن هستند. مسئله‌ای که در حدی بسیار وسیع‌تر مشمول تعداد قابل توجهی از فعالین سیاسی، مدنی و اجتماعی با اتهاماتی مشابه همین‌ها است.

با وجودی که هنگام بازداشت فکر می‌کردم نسبت به دو مرتبه‌ی قبل آسودگی خاطر بیشتری دارم، چون در سال ۸۳ من و تو با هم دستگیر شدیم و ژینا تنها ماند و سال ۹۱ در حالی که فقط هفت ماه از صعود تو می‌گذشت وارد زندان شدم، کامران و فاران هم زندان بودند و ژینا و آرتین در کنار مامان بودند. 

در این مرتبه ژینا ازدواج کرده بود و من تنها بازداشت شدم، ولی این‌گونه نشد. سه هفته پس از دستگیری من همانگونه که در بازجویی‌ها می‌گفتند برای ژینا مشکلاتی فراهم کردند. بیماری‌های مامان شدید شد و در ۳۰آبان۱۴۰۲ به عالم ملکوت صعود نمود، همان‌گونه که در بازجویی‌ها در زمانی که کلا از خانه بی‌خبر بودم می‌گفتند مادرت بزودی می‌میرد.

از ابتدای سال ۱۴۰۲ چالش‌های جدیدی برای گلستان جاوید تهران به وجود آمده است که منجر به دستگیری و محکومیت چهار نفر از احبا در این رابطه و دفن تعدادی از متصاعدین بهایی علی‌رغم میل و بدون اطلاع خانواده‌شان در بخش معدومین خاوران شد. مامان هم از همان دسته متصاعدین است که در نزدیک‌ترین محل به محل دفن بابا (هیچکدام را دقیقا نمی‌دانیم کجاست) دفن شد.

در کمال ناباوری بعد از فوت مامان (با وجودی که در سه روز اول موافقت نکردند) در چهار آذر که برای شرکت در دادگاه به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب برده شدم، قاضی صلواتی با مرخصی سه روزه‌ام برای مراسم مامان موافقت کرد. 

ما به اتفاق تصمیم گرفتیم پیکر مامان را برای یادگیری دانشجویان رشته پزشکی به دانشگاه تهران اهدا کنیم. باز با وجودی که من و کامران حتی تعهد محضری دادیم که ادعایی به عنوان فرزندان وی نداشته و نخواهیم داشت و قرار بود در ۶آذر پیکر مامان تحویل دانشگاه شود ولی تحویل نشد و در نهایت بعد از چندین روز در همان بخش خاوران به صورت دو طبقه و بدون نام دفن شد.

ماجرای گلستان‌های جاوید (آرامستان‌های بهاییان) هم مانند بسیاری دیگر از حقوق شهروندی در این ۴۵ سال بارها نقض شده است. از مصادره گلستان‌ها تا تخریب قبور تا عدم اجازه تدفین در شهری و انتقال اموات به شهری دیگر و یا همین ماجرای گورستان بهاییان تهران.

در این چند ماه زندان و به ویژه ایام ۲۰۹ بارها و بارها در طی شبانه روز از روح بابا و تو طلب شفاعت کردم و از حضرت بهاءالله خواستم که توان و صبر و استقامت دهد تا این دوران را طی کنیم و هنوز هم این تقاضا را دارم.

وقتی این وقایع را مجددا مرور کردم احساس‌های متناقضی را در لحظه تجربه می‌کنم از یک طرف غم، تاسف، نگرانی، افسوس و درد که این وقایع موجب ایجاد مشکلات فراوانی برای ژینا و احسان شد و من با وجودی که در روزهای آخر حیات تو قول داده بودم که مراقب مامان باشم و در خدمتش باشم همانگونه که در طی این سال‌ها او مراقب من، تو و ژینا بود، متاسفانه در سخت‌ترین شرایط جسمی‌اش در کنارش نبودم تا حتی تکیه‌گاهش باشم در زمانی که حتی نمی‌توانست راه برود و از طرف دیگر آرامش، رضایت و مباهات از این که همه‌ی خانواده به آنچه باور و در توان داشتیم، عمل نمودیم. امیدوارم درسی را که از بازداشت سال ۸۳ تا کنون در حال آموختنم را یاد بگیرم "ما اَردتُ اِلاّ ما اَرَدتَهُ و لا اُحِبُّ اِلاّ ما تُحِبُّ؟

فرشته جانم قصدم نوشتن رنجنامه نیست و امیدوارم اینگونه شنیده نشود چون همانگونه که بتهون گفته رنج عامل رشد و تکامل است و ما به عنوان یک فرد مومن به آیین بهایی باور داریم که گداختن آهن در کوره موجب خلوص آن می‌شود، پس آنچه نوشتم فقط بازگویی بلند آن چیزهایی بود که در این سال‌ها تجربه کردیم و در درونم حس می‌کردم من هم مانند همه‌ی انسان‌ها به ‌آرامش، صلح، امنیت، ثبات، آزادی و اثرگذاری نیاز دارم و در تمام سال‌های زندگی‌ام سعی کرده‌ام حتی در زندان با راه‌های مختلف به نیازها پاسخ دهم ولی به قول فردی که برایم خیلی عزیز است بزرگترین رنج، درد و تبعیض در حق ما این است که ما از خدمت و ارائه آنچه در توان برای آبادانی و رفاه کشور عزیزمان ایران داریم، محروم هستیم. 

امیدوارم که نهایت ظلمت، سیاهی و تاریکی شب سرآغاز روشنی، روز و طلوع خورشید باشد.

کیوان رحیمیان، اسفند ماه ۱۴۰۲، سالن ۴ اندرزگاه ۴ زندان اوین، به مناسبت هفتم فروردین تولد فرشته عزیز.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

«واکنش مومنانه» برای صدیقی «برخورد قاطعانه» برای شهروندان

۹ فروردین ۱۴۰۳
سولماز ایکدر
خواندن در ۶ دقیقه
«واکنش مومنانه» برای صدیقی «برخورد قاطعانه» برای شهروندان