close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليايی: به جای مکدونالد ميریم رستوران چينی

۱۱ شهریور ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۴ دقیقه
در قاب عکس استراليايی: به جای مکدونالد ميریم رستوران چينی

زندگی شهری در استراليا با زندگی شهری در ايران از يک جنبه مهم تفاوت دارد، آن جنبه هم زندگی شبانه شهری‌ست. البته بايد داستان زندگی شهری را با نوع ساخت شهری در استرالیا و ايران مقايسه کرد. بعنوان مثال در ساخت شهری استراليا جایی که به نام "شهر" شناخته می‌شود مرکز اداری‌ست و جايی که به اسم حومه يا محله‌ها شناخته می‌شود عبارت است از محل زندگی. البته در مرکز اداری يا همان شهر آپارتمان‌های مسکونی وجود دارند و زندگی شبانه هم تا حدودی برقرار است. ولی در حومه و محله‌ها خبر چندانی از شلوغی و زندگی شبانه نيست. ساعت که به شش عصر می‌رسد زندگی شبانه آرام هم شروع می‌شود. در ايران مرکز اداری و محل زندگی تا حدود قابل توجهی درهم تنيده شده‌اند ولی در محله‌های دور از مرکز شهر هم زندگی شبانه جريان دارد. در ايران می‌توانيد تا دير وقت رستوران و کافه پيدا کنيد و شب را تا ساعت دوی صبح کش بدهيد. ولی در استراليا جز جمعه و شنبه توانايی اين کار را نداريد چون صبح زود باید برويد سر کار. منتها يک جا از اين قاعده مستثناست، آن هم محله چینی‌هاست که در حومه قرار گرفته. در محله چینی‌ها زندگی شبانه و رستوران و کافه برقرار است و اگر با طعم غذاهای چینی و بطور عمومی‌تر غذاهای آسيايی مشکلی نداشته باشيد می‌توانيد مطمئن باشيد که هر شب تا دیروقت جایی در محله چينی‌ها برای گذراندن وقت پيدا می‌کنيد. اگر از سر کنجکاوی به محله چینی‌ها و فروشگاه‌های‌شان برويد نکته قابل توجهی که دستگيرتان می‌شود اين است که فروشگاه‌ها هم تا ديروقت باز هستند و مهم‌تر اين که اجناس توی مغازه‌ها همگی از چين و ساير کشورهای آسیايی آمده‌اند. در واقع جريان اقتصادی مشخص و قدرتمندی در درون اقتصاد کشور استراليا وجود دارد که مشتريان خاص خودش را هم دارد. مشتری‌های مغازه‌های محله چينی‌ها بسختی حاضر می‌شوند خواروبار مورد نيازشان را از فروشگاه‌های ديگر تهيه کنند و در نتیجه کار و بار مغازه‌داران محله چينی‌ها هميشه رونق دارد، در حالی که اقتصاد ساير خرده فروش‌ها بسرعت زمين می‌خورد. يک دوست چينی دارم که تا جايی که می‌دانم به تعداد انگشتان يک دست از غذافروشی‌های دانشگاه خريد کرده. به قول خودش از مزه غذاهای استراليايی لذت نمی‌برد. روی چمن‌ها زیر آفتاب زمستان نشسته بودم با ظرف ناهارش آمد نشست کنارم. گفتم تو بلاخره با اين غذافروشی‌های اينجا آشتی نمی‌کنی؟

مرد: قهر نيستم.

من: خوب وقتی ازشون نمی‌خری يعنی آشتی هم نيستی.

مرد: مزه غذاهاشون خوب نيست.

من: حالا مگه مزه غذاهای شماها چطوريه؟ من که چند باری غذای چینی خوردم خيلی هم چيز خاصی نبوده.

مرد: نه تو بلد نيستی چی بايد بخوری که بفهمی غذای چينی يعنی چی.

من: ببينم خودت می‌پزی؟

مرد: دوست دخترم می‌پزه. ولی گاهی هم غذای آماده می‌خريم.  

من: لابد مرغ و گوشت و ماهی رو از فروشگاه‌های چینی می‌خرید.

مرد: آره.

من: خوب چه فرقی با مرغ و گوشت و ماهی مغازه‌های دیگه دارن؟

مرد: مزه بهتری دارن.

من: مگه خودشون مرغداری و دامداری دارن؟

مرد: نه، همه رو از چين ميارن. تو برو توی ماهی فروشی‌های چينی ببین ماهی‌های چينی با ماهی‌های اينجا فرق دارن. سبزی و ادويه‌های چينی هم با اينجایی‌ها فرق دارن.  

من: می‌دونم که نوشابه‌هایی که می‌فروشن خيلی متفاوتن.

مرد: آره. ما هميشه از همون نوشابه‌ها می‌خريم. خوشمزه‌ترن.

من: لباس و زیورآلات هم که از چين مياد.

مرد: آره اونا رو هم از مغازه‌های خودمون می‌خریم. دوست دخترم که يکبار هم توی فروشگاه‌های غيرچينی نرفته.

من:‌ ميگم براتون اهميت داره که فقط از مغازه‌های چینی خريد کنيد؟

مرد: برای خوراکی و لباس و اينجور چيزها آره. ولی چینی‌ها ميرن بنز می‌خرن.

من: آها يعنی حساسيتی ندارید که همه چيز از چين اومده باشه.

مرد: نه زياد. ولی اگه شب بخوایم غذا بخوريم به جای مکدونالد ميریم رستوران چينی.

من: راستی شماها زندگی شبانه دارين؟ هر بار رفتم محله چينی‌ها ديدم مغازه‌ها تا ديروقت بازن.

مرد: آره خيلی زياد. خودت که مغازه‌ها رو ديدی. شب‌ها ميريم رستوران. مهمونی تا ديروقت داريم هم که می‌زنيم و می‌رقصيم.

من: يعنی باشگاه شبانه داريد؟

مرد: آره. دی جی داریم و موسيقی خودمون رو می‌ذاريم و می‌رقصيم.

من: انگار يک دنيای ديگه‌ای توی اين شهر هست که ماها نمی‌بينيمش.

مرد: ببين ما چينی‌ها يک ميليارد نفريم. بيرون از چين هم زياديم و می‌تونيم دنیای خودمون رو درست کنيم. اگه مغازه باز کنیم خريدار داریم. اگه بخوایم خونه بخریم از بانک‌های خودمون وام می‌گيريم. خيلی از چینی‌های اينجا زبان انگليسی هم بلد نيستن و نيازی هم ندارن چون هر چيزی لازم داشته باشن براشون هست.

من: غذا هم که نمی‌خرید چون مزه غذاهای اينجا رو دوست نداريد. ميگم انگار ماها مهاجرت کردیم کشور شما.

مرد: هاهاهاها ... آره خوب اينطوری هم ميشه گفت.  

 

**دیدگاه نویسنده الزاما بیانگر نظر ایران وایر نیست. ایران وایر در بخش وبلاگ ها، از انتشار همه دیدگاه ها استقبال می کند.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

بعضی واکنش ها باعث عمیق‌ تر شدن زخم‌های تجاوز بر ذهن قربانیِ...

۱۱ شهریور ۱۳۹۴
بلاگ میهمان
خواندن در ۶ دقیقه
بعضی واکنش ها باعث عمیق‌ تر شدن زخم‌های تجاوز بر ذهن قربانیِ زنا با محارم می‌شود