close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليایی؛ اينطوری خيلی بهتر از ازدواجه

۳۱ تیر ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۴ دقیقه
در قاب عکس استراليایی؛ اينطوری خيلی بهتر از ازدواجه
در قاب عکس استراليایی؛ اينطوری خيلی بهتر از ازدواجه

اين جمله از نامه مهدی بازرگان، نخست وزير دولت موقت، است که در سال 1362 به آیت‌الله خمینی نوشت: "با كمال تأسف امروز ما بجای يدخلون فی دين الله افواجا، شاهد يخرجون من دين الله افواجا هستيم". يعنی مردم به جای اين که گروه گروه ديندار بشوند دارند گروه گروه بی‌دین می‌شوند. من اسمش را می‌گذارم پيشگويی بر مبنای واقعيات. کمتر کسی پنج سال بعد از انقلاب به درستی اين جمله می‌توانست اعتقاد پیدا کند که جامعه انقلابی و مسلمان ايران گروه گروه از دین خارج بشوند ولی حالا که سير وقايع را دنبال می‌کنيد صحت آن پيشگویی را متوجه می‌شويد. به نظرم شاید وقوع انقلاب آغاز يک پایان برای دينداری رسمی در ايران بوده. اين راهی‌ست که اروپای بعد از دوران کليسا و تفتيش عقاید هم رفته است. آن‌ها در دوران قديم و البته در زمان طولانی‌تر، ما در دوران جديد و با سرعت بيشتر. اگر با واژه دينداری رسمی موافق نيستيد می‌توانيد اسمش را بگذاريد دينداری تعارفی. يعنی چيزی که انتخابش نکرده‌ايد و به دلايل خانوادگی و سنتی آن را با خودتان حمل می‌کنيد. طبيعی‌ست که هيچ کجای دنيا نه دینداری مطلق رخ خواهد داد نه دينداری از بين خواهد رفت. منتها رسيدن به موقعيت انتخاب برای پذيرش شکلی از طيف دينداری و بی‌دینی موضوعی‌ست که می‌شود گفت زمينه‌اش در ايران بعد از انقلاب فراهم‌تر شده و دين دارد از حوزه اجتماعی به حوزه شخصی منتقل می‌شود. دليلش هم همان فشار بی امان جمهوری اسلامی برای "مسلمان‌تر کردن" يک جامعه مسلمان بوده که درگيری‌های سنت و تجدد هم در آن لاپوشانی می‌شده‌اند. نتيجه آن فشار بی امان وارونه شدن دینداری عرفی و تبدیل آن به بی‌دينی عرفی بوده، این همان پيشگویی مهدی بازرگان است. بد هم نيست. به قول سعدی "قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید". عافيت ناشی از انتخاب و بی‌دینی يا دينداری بدون زور محصول همين فشارهای بی مناسبت حکومتی‌ست که از موسیقی و نوع لباس گرفته تا راه رفتن زن و مرد با هم و قرائت متفاوت از دين و فلسفه همه چيز را خواسته تحت فرمان خودش دربياورد. حالا در جامعه مهاجرتی وضعيت از يک جنبه ديگر هم بهتر است. آن جنبه اين است که چون فشاری در کار نيست هر آدمی می‌تواند خودش تصميم بگيرد که متدين است یا نيست. ظاهرسازی هم در کار نيست چون مناسبات اداری و اجبارهای اجتماعی داخل ايران را نداريد. گرچه در خود ایران هم با همه اجبارها باز هم می‌بينيد که مردم تا جایی که زورشان می‌رسد به سياقی که خودشان مايلند زندگی می‌کنند. داشتم قهوه می‌خوردم یک خانمی آمد گفت ببخشيد ايرانی هستيد؟ گفتم بله. گفت از صورت‌تان حدس زدم باید ايرانی باشید.

من: بله می‌دونم. تشخيص دادن خودمون بين ديگران راحته.

زن: شما خیلی وقته اينجا زندگی می‌کنيد؟

من: سيزده ساله. خيلی هم نيست.

زن: آها. من ديروز اومدم استراليا.

من: خوب پس در مقايسه با شما می‌تونم بگم خيلی وقته اينجا زندگی می‌کنم. ديروز اومديد استرالیا امروز اومديد دانشگاه. لابد دانشجو هستید.

زن: بله. دانشجویی اومدم با پارتنرم. اون هم دانشجویی اومده. اومديم هتل گرفتیم و زود اومديم کارت دانشجويی بگيريم. الان اون رفته يک سری بزنه به دانشکده‌شون من گفتم بيام قهوه بگيرم دیدم شما اينجا هستيد فکر کردم بپرسم از کجا ميشه خونه برای اجاره پيدا کرد.

من: دو سه تا وبسايت هست که برای اجاره خونه می‌تونيد ببينيد. روی کاغذ می‌نويسم براتون. از کامپيوترهای دانشگاه هم می‌تونید استفاده کنيد. همين اطراف دانشگاه هم خیلی محل مناسب برای دوتایی‌تون هست. ارزون و دانشجویی.

زن: با وسايل اجاره ميدن؟

من: بله. با وسايل هم اجاره ميدن ولی یک کمی گرونتره. برای شروع خوبه که بعد خودتون آروم آروم وسایل زندگی‌تون رو بخرید.

زن: ما با دو تا چمدون اومديم. فکر کرديم وسايل خونه‌مون رو نياريم تا ببينيم اینجا چطوریه.

من: خوب الان که جا بگيريد دو سه ماهه متوجه ميشيد چی لازم داريد همسرتون ميره هر چی لازمه رو مياره.

زن: همسرم نيستن. پارتنر هستيم.

من: آها درسته. ولی گفتين توی يک خونه بودين انگار.

زن: بله با هم زندگی می‌کرديم ولی همسر رسمی نبودیم.

من: پس راستی راستی اين سيزده ساله که اینجا زندگی می‌کنم خيلی وقته. تا وقتی از ايران می‌اومدم هنوز نميشد اينطوری زندگی کرد. جزو آرزوهای آدم‌ها بود ولی نميشد.

زن: ما شش ساله پارتنر هستيم و اينطوری زندگی می‌کنيم.

من: توی خونه خودتون بودين يا اجاره‌ای بود؟

زن: اجاره کرده بوديم. برنامه‌مون اين بود که بيايم خارج از کشور نمی‌خواستيم خونه بخريم.

من: مشکلی برای اجاره کردن نداشتین؟ يعنی راحت خونه اجاره می‌دادن؟

زن: بله. مشکلی نداشتيم.

من: ببخشید من يک سوال خصوصی بپرسم؟

زن: بله بپرسید.

من: شما مذهبی نبودید که چيزی مثل صيغه خونده باشيد بعد با هم زندگی کنيد؟

زن: هاهاهاها ... نه ... هاهاهاها ... با هم زندگی می‌کردیم ديگه.

من: بگير و ببندی نبود؟ خانواده‌ها مشکلی باهاتون نداشتن؟

زن: نه. خانواده‌ها که هيچ مشکلی نداشتن. ما مشکلی هم با ديگران نداشتيم. خیلی از دوستان نزديک‌مون همينطوری زندگی می‌کنن. اينطوری خيلی بهتر از ازدواجه. آدم می‌دونه می‌خواد با آينده خودش چه کار کنه و طرف مقابل هم می‌دونه.

من: خوب جالب بود برام. فکر می‌کردم خيلی بايد طول بکشه که اين اتفاقات رخ بده. از محاسبات‌مون سریع‌تر رخ داد ... هاهاهاها

زن: نمی‌دونم چه محاسبه‌ای کرده بودين ولی الان که ما بصورت پارتنر ايران زندگی کردیم اينجا هم با هم اومديم.

من: زنده باد به شما دو تا. اميدوارم زودی از روی اين وبسايت‌ها خونه گير بياريد.

زن: خوشحال شدم همين روز اول يکی رو ديدم فارسی حرف زديم.

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

تصویری

رنجنامه نرگس محمدی‎

۳۱ تیر ۱۳۹۴
رنجنامه نرگس محمدی‎