close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

از سد سکندر بازدارنده‌تر؛ گفتگو با فرشته مولوی درباره کتابخوانی

۱۴ بهمن ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۹ دقیقه
از سد سکندر بازدارنده‌تر؛ گفتگو با فرشته مولوی درباره کتابخوانی

فرقی نمی‌کند پيشينه شغلی شما چيست وقتی قادريد به زبان فارسی بنويسيد و بخوانيد می‌توانيد مخاطب نويسندگان فارسی زبان باشيد. طبيعی‌ست برای نقد ادبی نياز به تجربه و تحصيلات مرتبط با موضوع داريد ولی برای خريدن و خواندن کتاب‌های فارسی همينقدر که بتوانيد فارسی بخوانيد کافی‌ست. با اينهمه در سال‌های اخير هر جا حرف از کتاب و کتابخوانی‌ست ترجيع بند موضوع اين است که کتابخوان‌ها کم شده‌اند. آيا کتابخوان‌های فارسی زبان و لابد بيش از همه ايرانی‌ها هميشه کم بوده‌اند و حالا در پس ازدياد جمعيت کم‌خوانی‌شان بهتر ديده می‌شود يا بيشتر می‌خوانده‌اند و حالا کمتر می‌خوانند؟ آيا نويسندگان قديم‌ترها بهتر می‌نوشتند يا امروز بخاطر امکانات فراوان‌تر نوشتاری که در اينترنت در اختيار همه قرار گرفته پديدار شدن نويسندگان خوب سخت‌تر شده است؟ آيا سانسور باعث شده خوانندگان فارسی زبان به آنچه می‌خوانند اعتماد نکنند که محصول قلم نويسنده است يا محصول تعيين تکليف مامور بازخوانی متن؟ آيا اين‌ها عامل کم خوانی هستند يا نويسندگان ايرانی داخل و خارج کشور آنچه می‌نويسند برای خوانندگان خواندنی نيستند؟ همه اين‌ها باعث شده تا چرخ زندگی نويسنده و انتشاراتی‌ها نچرخد. از فرشته مولوی، نويسنده، که اکنون در تورنتو زندگی می‌کند درباره موضوع کتاب و کتابخوانی گپ زدم و همين سوال‌ها را از پرسيدم.   

همين هفته گذشته نوشته‌ای از نصرالله کسرائيان را در فيسبوک که شما بازنشر کرده بوديد درباره موضوع کتابفروشی که سال‌ها پيش به راه انداخته بوده خواندم. فکر می‌کنم خوب است اول از شما بپرسم چقدر درباره رونق نداشتن کتابفروشی کسرائيان با ايشان همدلی می‌کنيد ؟

از سد سکندر بازدارنده‌تر؛ گفتگو با فرشته مولوی درباره کتابخوانی

آقای کسرائیان چهره‌ی هنری شناخته شده‌ای‌ست و نوشته‌اش هم لحنی صمیمانه و گیرا دارد. موضوع نوشته یعنی کسادی کار کتابفروشی اما تازه نیست وسال‌هاست که هر که اهل کتاب است و به ویژه ناشران و کتابفروشان از آن گفته‌اند. از نگاه من و شاید بسیاری از خواننده‌ها نکته‌ی درخور توجه اشاره‌ی نویسنده به بافت محله یعنی سعادت آباد و رویکرد نوکیسه‌ها به کتاب و فرهنگ بود.

يعنی که اگر کتابفروشی را جای ديگری از شهر براه می‌انداختند وضع کسب و کارشان بهتر می‌شد؟

فاکتورهای زیادی در گرفتن یا نگرفتن کسب و کاری مثل کتابفروشی سهم دارند. یکی از آنها هم بی تردید مکان است. برای نمونه یک کتابفروشی نزدیک به دانشگاه با یک کتابفروشی در یک محله‌ی مسکونی برابر نیست. اما سوای این فاکتورها (عوامل)، و یا در واقع یکی از فاکتورها هم همان چیزی‌ست که کم و بیش گویا همه برسرش توافق دارند؛ این که در جامعه‌ی ما کتابخوانی عادت نشده.

فکر می‌کردم خيلی ديرتر به اين سوال برسم ولی همين حالا رسيدم. چرا کتابخوانی عادت نشده وقتی بنيه ادبی زبان فارسی قوی‌ست؟ يعنی مردم همه جور کتابی نمی‌خوانند يا بعنوان مثال شعر می‌خوانند اما داستان نمی‌خوانند؟

برجسته بودن ادبیات کلاسیک ایران ربطی به کتابخوانی یا کتاب نخوانی مردم این دوره و زمانه ندارد. در قدیم ادبیات و بسیاری از جلوه‌های دیگر فرهنگ و هنر (در هر حدی که بود) برای خواص بود. هرچه از ادبیات و شعر هم به میان مردم راه داشت از راه شفاهی بود (فرهنگ عامه یا شاهنامه خوانی). پس حالا با تکیه بر آمار و ارقام و حتا تنها بر پایه‌ی مشاهده و تجربه راحت می‌شود گفت که مردم ما در سنجش با مردم جهان پیشرفته (غرب) کمتر اهل خواندن هستند (چه کتاب و چه خواندنی‌های دیگر). روند حرکت از فرهنگ شفاهی به فرهنگ نوشتاری مثل بسیاری از دگرگونی‌های دیگر فرهنگی کند است. با این همه حالا چون دنیا به یمن ارتباط‌های آسان به نوعی دهکده جهانی بدل شده، مردم ما هم ناگزیرند که اهل خواندن بشوند. اما این که از گنجایش خواندن فرد در یک کشور مشخص چقدرش به کتاب می‌رسد و

از سد سکندر بازدارنده‌تر؛ گفتگو با فرشته مولوی درباره کتابخوانی
چقدرش به دیگر خواندنی‌ها ، یک موضوع دیگر است.

گاهی فکر می‌کنم ممکن است خوانندگان کتاب در ايران از فرط سانسور به اين نتيجه رسيده باشند که آنچه می‌خوانند همه نظر نويسنده نيست و بخشی از نوشته محصول دستکاری مامور بازخوانی‌ست. فکر می‌کنيد چنين اتفاقی می‌توانسته در کتاب نخوانی مردم موثر باشد؟

اگر خواندن را تنها به ادبیات خواندن منحصر کنیم و بعد ادبیات را هم تنها به ادبیات ایران معاصر، آن وقت می‌شود از تاثیر سانسور حرف زد. اما پیش از این که به جز برسیم شاید بد نباشد من کمی بیشتر در باره‌ی عادت به نخواندن بگویم. بیایید به همان چاره‌ی ناچار یعنی سنجش حال و روز خودمان با غرب بپردازيم. کشوری گرفتار استبداد و توسعه نیافته با بخشی از جهان که پیشرفته است و ساختار دموکراتیک را هم برغم ایرادهای جدی در پیاده شدنش در عمل، در تئوری، و در قانون بی چون و چرا می پذیرد. با این سنجش است که می‌رسیم به پذیرش این که ما نه تنها از قافله‌ی پیشرفت اقتصادی سیاسی عقب هستیم، که از دنیای مدرن اجتماعی و فرهنگی و هنری هم فاصله داریم. شما می‌دانید که پیشرفت را با معیارهای دقیق می‌سنجند، اما یک راه ساده برای این که بدانیم آیا شهری یا کشوری پیشرفته است یا نه این است که نگاه کنیم ببینیم آیا توالت (آبریزگاه)ها و همچنین کتابخانه‌های همگانی آن چگونه‌اند. هر زمان در ایران این دو نشان مادی و ملموس پیشرفت فرهنگی و شهری‌گری را به درستی داشتیم آن وقت می‌توانیم در زمینه‌ی خواندن هم خودمان را با مردم یک کشور پیشرفته بسنجیم. با این چشم اندازی که پیش روی ماست خیلی که خوش بین باشیم، شاید روزی دست کم در شهرهای بزرگ توالت همگانی به اندازه و کارآمد داشته باشیم، اما بعید میدانم گره‌ی کور کتابخانه‌های همگانی در ایران روزی باز بشود.

بنابراين نظر شما اين است که گسترش کتابخانه‌های عمومی می‌تواند يکی از راه‌های گسترش کتابخوانی باشد. ولی همين الان با موضوع کتاب به عنوان متن قابل انتشار در دستگاه‌های کتابخوان الکترونيکی سر و کار داريم که موضوع کتابخانه را منتفی کرده‌اند.

از سد سکندر بازدارنده‌تر؛ گفتگو با فرشته مولوی درباره کتابخوانی

نه. حرف من در باره‌ی تنها افزایش شمار کتابخانه‌ی عمومی نیست. وقتی می‌گویم کتابخانه عمومی شاخص است، نگاهم به ساختار دموکراتیک جامعه و ارزش‌های آن است، یعنی چیزی که زمین تا آسمان با آنچه در سایه و در کنترل حکومتی خودکامه می‌بینیم فرق دارد. کتابخانه‌های ایران از نظر دانش و فن و ساختمان و تجهیزات و این جور چیزها یا کمبود چشمگیری ندارند یا شاید در موردهایی پیشتر هم باشند، اما گرفتاری در فلسفه‌ی وجودی آن‌هاست که از سوی حکومت نادیده گرفته می‌شود. کتابخانه همگانی فقط برای فراهم کردن کتاب کاغذی نیست، همه‌ی آن فرهنگی را که یک شهروند در محله‌ی خود به آن نیاز دارد، در اختیارش می‌گذارد.

تجربه من در خارج کشور اين بوده که کتابخانه‌ها تبديل به مراکز فرهنگی شده‌اند که کتاب هم دارند ولی نه به تعداد زياد. ولی تا قبل از آمدنم به استراليا نمونه‌های زيادی از فرهنگسراها را در ايران ديده بودم که اينطرف و آنطرف به راه افتاده بودند. البته آزادی عمل چنين مراکزی به اندازه نمونه‌های خارج کشور نيست. آيا همين عدم آزادی عمل را مبنای کتاب نخوانی می‌دانيد؟

برای این که خواندن در جامعه‌ی ما به اصطلاح نهادینه بشود و آن را هم روشی برای یادگیری و باخبر شدن و هم راهی برای سرگرمی بدانیم و به کتاب به چشم خوراک روح و روان نگاه کنیم، پیش از هر کاری، باید به فکر فراهم کردن بستری برای سه دگرگونی بنیادی باشیم؛ کل دستگاه آموزش و پرورش رسمی باید از قید مهار و تحمیل ایدئولوژیک خلاص شود، کتابخانه‌های همگانی از دست حکومت و

از سد سکندر بازدارنده‌تر؛ گفتگو با فرشته مولوی درباره کتابخوانی
دولت بیرون بیاید و به دست نهادهای مردمی بیفتد، صنعت نشر از بلای سانسور و دست درازی‌های حکومتی/دولتی نجات پیدا کند. اینها بی تردید از سد سکندر بازدارنده‌ترند، اما اگر ببینیم‌شان و ویرانگری‌شان را زیرسبیلی در نکنیم، آن وقت آهسته و پیوسته می‌شود تکانی خورد تا در آینده به جایی برسیم.

بگذاريد به يک جنبه ديگر موضوع بپردازيم. در اين سال‌ها با تعداد قابل توجهی از کتابخوان‌های ايرانی درباره آنچه نويسندگان ايرانی می‌نويسند گپ زده‌ام. آنچه در مجموع از آن‌ها شنيده‌ام اين است که نويسندگان ايرانی خارج کشور بمرور که از ايران دور شده‌اند تجربه دست اولی از ايران ندارند ولی با جامعه ميزبان هم ارتباط قابل توجهی پیدا نکرده‌اند. شما موضوع نويسندگان ايرانی خارج کشور را چطور می‌بينيد؟

ببینید در هر حرف کلی همیشه می‌شود مقداری از واقعیت را یافت اما گمان نکنم کلی گویی چندان فایده‌ای داشته باشد. این که چه کسی چه حرفی را زده خودش جای بحث دارد. سوای این موضوع نویسنده‌های خارج نشین و چند و چون کارشان یا فکرشان ربطی به موضوع کتابخوانی ندارد و شاید بهتر باشد روی یک موضوع تکیه کرد و بحث نویسنده‌ها را گذاشت برای وقتی دیگر.   

می‌دانم سوالی که می‌پرسم در حال حاضر بيشتر به تخيل شباهت دارد ولی فرض کنيم فرشته مولوی امروز وزير فرهنگ می‌شد و چهار سال هم فرصت برای تغييرات داشت. با اين موقعيت برای وضع کتاب و افزايش کتابخوانی در ايران چه می‌کرد؟

آن بخشی که به دولت و برنامه ریزی دولت مربوط می‌شود همان‌هایی‌ست که گفتم. یعنی اگر نظام آموزشی چنان بشود که بچه بداند کتاب بخشی بنیادی از آن است،

از سد سکندر بازدارنده‌تر؛ گفتگو با فرشته مولوی درباره کتابخوانی
اگر جامعه به کتابخانه به چشم نهاد مکمل آموزش و پرورش نگاه کند، و اگر بگذارند صنعت نشر قیم دولتی نداشته باشد، پایه‌ی کار درست می‌شود. در کنار این‌ها اگر رسانه‌ها آزاد باشند برای زنده نگهداشتن و رونق کارشان هم که شده کاری خواهند کرد که خواننده داشته باشند. کارهای فرهنگی و هنری وادبی چه در مقیاس کوچک و چه در مقیاس بزرگ به هم پیوسته‌اند و همانطور که می‌گویند پول پول می‌آورد، فرهنگ و هنر هم اگر راهش باز باشد روز به روز گسترده‌تر و توانمندتر می‌شود. اگر معجزه‌ای شد و زمانی به جای فراری دادن و دک کردن آدم‌های کاردان و کارآمد و وطن دوست گذاشتند که این‌ها سرکار بیایند تا مملکت از ویرانی فرهنگی دربیاید، به گمانم از همین جاها کار شروع می‌شود تا فرهنگ سازی بشود و برسیم به جایی که کتاب بخشی از زندگی بشود.

بگذاريد آخرين سوالم را درباره نوشته نصرالله کسرائيان بپرسم. کسرائیان نوشته است که با واژه‌های دکان‌دار و دکاکين مشکل دارد. به نظر شما کتاب را بايد برای اقتصاد دکان يا مغازه هم نوشت؟ همين الان کتاب‌های نخواندنی که مضامين مذهبی دارند هم فروش نمی‌روند عليرغم اين که يک حکومت مذهبی بر سر کار است و تبليغات هم فراوان.

آقای کسرائیان اشاره ای گنگ به مفهومی دارد که شاید بهتر باشد من خواننده هم آن را اشاره بگیرم و تفسیری نکنم. اما واقعیت این است که کتاب در دنیای امروز کالاست. یعنی کالای فرهنگی هم در هر حال بیش و پیش از هر چیز کالاست و بنابراین بخواهیم نخواهیم با معیارهای اقتصادی سروکار داریم. این که بین سودرسانی هرچه بیشتر این کالا و کیفیت آن به کدام سوی طیف گرایش داریم بسته به جایگاه ماست و همچنین به نگرش ما. یعنی برای نمونه این گرایش برای رمان نویس امروزی مسئله‌ای نیست که بشود نادیده‌اش بگیرد و باید تکلیف خودش را با خودش روشن کند. اما بحث فروش رفتن یا نرفتن کتاب‌های مذهبی نیازمند دست کم کمی آمار و ارقام است که من ندارم و فقط این را می‌توانم بگویم که از یکی از بیماری‌های صنعت نشر ما همین است که پول مملکت را در جای نادرست خرج می‌کنند و کتاب‌هایی می‌چاپانند که شاید به درد سیر کردن بزهای گرسنه بخورد اما به درد آدمیزاد نمی‌خورد.

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

فدراسیون بازی را از وزارت برد

۱۴ بهمن ۱۳۹۴
شما در ایران وایر
خواندن در ۵ دقیقه
فدراسیون بازی را از وزارت برد